حجرات

  • خانه 
  • متن دومین وصیت‌نامه شهید همت 
  • تماس  
  • ورود 

نقش زنان در فرهنگ سازی حادثه عاشورا

25 آبان 1393 توسط صالح

 

سلام‌ بر حسين‌ و عاشوراي‌ حسيني‌، درود خدا بر عشق‌ پاك‌ و اشك‌ با معرفت‌شيعيان‌ عاشق‌ ولايت‌.

 عاشورا، حادثه‌اي‌ نبود كه‌ در يك‌ نيم‌ روز در سال‌ 61 هجري‌ اتفاق‌بيفتد و از قبل‌ و بعد خود جدا

 باشد، با آن‌ همه‌ بهره‌ برداري‌هاي‌ حماسي‌، مبارزاتي‌، تربيتي‌و معنوي‌ كه‌ تا كنون‌ از قيام‌ كربلا و

شهادت‌ اباعبدالله حسين‌ (ع) شده‌ است‌؛ به‌ نظرمي‌رسد كه‌ غناي‌ محتوايي‌ اين‌ نهضت‌ خدايي‌، بسيار

 بيش‌ از آن‌ است‌ كه‌ تاكنون‌ مطرح‌شده‌ است‌. امروزيان‌ و آيندگان‌ پيوسته‌ بايد از اين‌ كوثر ايمان‌ و

 يقين‌ بنوشند و سيراب‌شوند و تشنگان‌ حقيقت‌ ناب‌ را هم‌ سيراب‌ بسازند.

عاشورا، روز عملياتي‌ بزرگ‌ و شگفت‌ آور در تاريخ‌ اسلام‌ است‌ كه‌ طي‌ آن‌، انقلاب‌عاشورا بر

 سرزمين‌ كربلا چهرة‌ اسلام‌ و جامعة‌ اسلامي‌ و طي‌ آن‌ بنيان‌ حكومت‌ اموي‌ رادگرگون‌ ساخت‌ و

اعماق‌ جانها و جامعه‌ را تهييج‌ كرد و تكان‌ داد.

آري‌، انقلاب‌ عاشورا در ميان‌ تحولات‌ سياسي‌ - اجتماعي‌ در صدر اسلام‌،مؤثرترين‌ عامل‌ در جهت‌

بقاي‌ اسلام‌ عزيز و گوياترين‌ تفسير برحديث‌ شريف‌ نبوي‌:«حسين‌ مني‌ و أنا من‌ حسين‌» است‌.

عاشورا، صحنة‌ رويارويي‌ حقيقت‌ اسلام‌ با غاصبان‌ خلافت‌ و حكمرانان‌ به‌ ظاهرمسلمان‌ است‌.

عاشورا، روز اوج‌ از جان‌ گذشتگي‌ انسان‌ كامل‌ و امام‌ نور براي‌ احياي‌ دين‌، ميراندن‌بدعت‌،

افشاي‌ ماهيت‌ پليد غاصبان‌ حاكميت‌ يافته‌ بر امور مسلمين‌ است‌.

عاشورا، مدرسة‌ عشق‌ و ايثار و جانفشاني‌ در راه‌ حفظ‌ دين‌ و اداي‌ تكليف‌ شرعي‌است‌ و به‌

همين‌ دليل‌، تكريم‌ از عاشورا بزرگداشت‌ هر نهضت‌ اصيل‌ و داراي‌ پيام‌ و هرخون‌ پاكي‌ است‌

كه‌ در نهضتهاي‌ آزادي‌ بخش‌، بذل‌ مي‌شود.

آري‌، انقلاب‌ حسيني‌، اسلام‌ مجسّم‌ است‌ كه‌ كمال‌ عبوديت‌ و عرفان‌ عاشقانه‌،سلم‌ محض‌ و اطاعت‌ بي‌

چون‌ و چراي‌ خداوند، اوج‌ نهايي‌ در اتصاف‌ به‌ مكارم‌ اخلاقي‌ وفضايل‌ انساني‌ را در جاي‌ جاي‌، آن‌

مي‌توان‌ يافت‌ و كربلا اين‌ كعبة‌ آمال‌ عشق‌، مجمع‌اسوه‌هاي‌ كمال‌ براي‌ اقشار مختلف‌ جامعة‌ اسلامي‌

است‌.

قلم‌ در بيان‌ عظمت‌ امام‌ حسين‌(ع) ناتوان‌ است‌، شخصيتي‌ كه‌ تمام‌ مراحل‌زندگي‌ سرشار از خدمت‌ و

 بركت‌ آن‌ حضرت‌، درس‌ انسانيت‌ و كمال‌ است‌.

امام‌ بزرگواري‌ كه‌ قيام‌ جاويدش‌ اسلام‌ را از خطر انحراف‌ و بدعت‌، نجات‌ داد، شعورديني‌ را بيدار

 ساخت‌، اركان‌ دين‌ اسلام‌ را مستحكم‌ گرداند، پايه‌هاي‌ حكومت‌ اموي‌ رالرزاند و تحوّل‌ و حركت‌

عميق‌ فكري‌ و فرهنگي‌ به‌ وجود آورد،

 شأن‌ و جايگاه‌ امامت‌ دراسلام‌ و ولايت‌ را تفسير و محبوبيت‌ خدادادي‌ اهل‌ بيت‌ و بازماندگان‌

 خاندان‌ وحي‌ راتضمين‌ كرد. متفكر

 بصيري‌ كه‌ جاهليت‌ نوين‌ حاكميت‌ يافته‌ توسط‌ بني‌ اميه‌ را ريشه‌ كن‌ساخت‌ و از طريق‌ شعارهاي

‌ آزادي‌ بخش‌ و آگاهي‌ بخش‌ عاشورا، ارتجاع‌ ارزشي‌ راافشاكرد.

من‌ از تصور عظمت‌ ثارالله عاجزم‌ و قلم‌ قاصرم‌ از اداي‌ حق‌ عظيم‌ امام‌ حسين‌(ع)ناتوان‌ است‌.

وليكن‌ خدا را سپاس‌ كه‌ مرا در اصلاب‌ شامخه‌ و ارحام‌ مطهرة‌ پاك‌ مردان‌ وشيرزنان‌ اهل‌ بيت‌

 عصمت‌ و طهارت‌ قرار داد و ان‌ شاء الله كه‌ بتوانم‌ در اين‌ سال‌ عزت‌ وافتخار حسيني‌، الگوي‌

 كاملي‌ از امام‌ بگيرم‌ و با عزّت‌ و اقتدار، زندگي‌ كنم‌.

پس‌ عاشورا براي‌ همه‌ و هميشه‌ پيام‌ دارد و مي‌سزد كه‌ ما همواره‌ پاي‌ درسهاي‌اين‌ كلاس‌ ابدي

‌ بنشينيم‌ و به‌ مراتب‌ بالاتري‌ از ايمان‌، دين‌شناسي‌، شناخت‌ تكليف‌ وعمل‌ و وظيفه‌ برسيم‌.

 

الگوي‌ نحوة‌ مشاركت‌ زنان‌ در مديريت‌ شرايط‌ بحران‌

تأثير غير مستقيم‌ زن‌ در ساختار جامعة‌ بشري‌ و نقش‌ بي‌ بديل‌ آن‌ در پرورش‌ مردرا حتي‌ متعصب‌ترين‌ نظريه‌ پردازان‌ علوم‌ انساني‌ و جامعه‌شناسي‌، پذيرفته‌اند، بنابراين‌،مي‌توان‌ چنان‌ تعبير كرد كه‌ زن‌، مرد را و مرد جامعه‌ را مي‌سازد. به‌ تعبير امام‌ بزرگوار امت‌«قدس‌ سره‌» «از دامن‌ زن‌ است‌ كه‌ مرد به‌ معراج‌ مي‌رود»، با اين‌ مبنا مي‌توانيم‌ چنين‌نتيجه‌ بگيريم‌ كه‌ يافته‌هاي‌ علمي‌ زن‌ نه‌ تنها از اثري‌ همچون‌ يافته‌هاي‌ علمي‌ مردبرخوردار است‌، بلكه‌ تأثير يافته‌هاي‌ علمي‌ نسل‌ زن‌ در جامعة‌ بشري‌، پايدارتر و بيشترهم‌ هست‌ وليكن‌ در مقام‌ ارزيابي‌ و تحليل‌، حضور و نقش‌ زن‌ در ساختار تحولات‌ جامعة‌بشري‌،مي‌توان‌ مجموعه‌ نظريات‌ ذيل‌ را به‌ ترتيب‌ بيان‌ كرد.

الف‌ - نقش‌ منفي‌ محض‌، بدون‌ هيچ‌ گونه‌ تأثير مستقيم‌ در تحولات‌ اجتماعي‌ولي‌ همراه‌ با منزلت‌ و موقعيت‌ به‌ عنوان‌ موجود و شي‌ء گرانبها، اين‌ نوع‌ نگرش‌ به‌ نسل‌زن‌، از قدمت‌ و فراگيري‌ بيشتري‌ در طول‌ تاريخ‌ و در ميان‌ ملل‌ گوناگون‌ برخوردار بوده‌ و دربرخي‌ جاها هنوز هم‌ هست‌، ولي‌ به‌ طور قطع‌، نظريه‌اي‌ منطقي‌ نيست‌ و نمي‌تواندجوابگوي‌ نيمي‌ از نسل‌ بشر، بلكه‌ نيازهاي‌ جامعة‌ انساني‌ باشد.

ب‌ - حضور مؤثر و كارآمد، در مديريت‌ جامعه‌، همراه‌ با منزلت‌ والاي‌ اجتماعي‌ وشخصيتي‌ گرانبها كه‌ بنا به‌ ملاجظات‌ اجتماعي‌ و عدم‌ پذيرش‌ عرفي‌ با وجود نقش‌مستقيم‌، همواره‌ با نوعي‌ كتمان‌ و پوشش‌ و اقدامات‌ احتياطي‌ لازم‌ در راستاي‌ مخفي‌نگهداشتن‌ آن‌ نقش‌ بوده‌ است‌ و صحنه‌هاي‌ حاوي‌ چنان‌ نقشي‌ را در بسياري‌ ازكشورهايي‌ كه‌ در مقطعي‌ از زمان‌ با شيوة‌ سلطنتي‌ اداره‌ مي‌شدند، مي‌توان‌ يافت‌.

ج‌ - زن‌ به‌ عنوان‌ فردي‌ مؤثر و صاحب‌ نقش‌ وليكن‌ نه‌ موجودي‌ گرانبها. اين‌ نوع‌نگرش‌ به‌ زن‌ را در مدل‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ غربي‌ مي‌توان‌ مشاهده‌ كرد كه‌ با كمال‌ تأسف‌،رفته‌ رفته‌ سمت‌ و سوي‌ نگرش‌ ابزاري‌ به‌ نسل‌ زن‌ و بهره‌ بردن‌ از زن‌ به‌ عنوان‌ شي‌ء مؤثردر بازاريابي‌ به‌ توليدات‌ رنگ‌ و وارنگ‌ و آلت‌ دست‌ افراد هوسباز قرار مي‌گيرد و در اين‌ نوع‌برخورد، هر چند نسل‌ زن‌ برخي‌ از مسئوليتها را بر عهده‌ مي‌گيرد وليكن‌ آفات‌ مراعات‌نكردن‌ ارزشهاي‌ در خور شايستة‌، بحرانهاي‌ اجتماعي‌ خطرناكي‌ به‌ ارمغان‌ مي‌آورد كه‌اوضاع‌ خطرناك‌ اجتماعي‌، سرشار از فساد و احساس‌ ناامني‌ و پوچي‌ غرب‌، تزلزل‌ روزافزون‌ بنيادهاي‌ خانواده‌، خودكشيها، تجاوز به‌ عنفها و اضطرابهاي‌ رواني‌، ناشي‌ از ابتذال‌اخلاقي‌ جامعة‌ غربي‌ كه‌ همه‌ سياستمداران‌ و صاحب‌ نظران‌، بدان‌ اعتراف‌ دارند و رهبران‌مذهبي‌ كليسا نيز از تدبير مؤثر براي‌ مقابله‌ با آن‌ عاجزند، اينها نمونه‌اي‌ از سرانجام‌ اين‌نحوه‌ نگرش‌ به‌ نسل‌ زن‌ است‌ و با كمال‌ تأسف‌ با به‌ كارگيري‌ امواج‌ صوتي‌، تصويري‌،ويدئوها، سينماها و ماهواره‌، روند خطرناك‌ و خانمان‌ براندازي‌ را در پيش‌ روي‌ جامعة‌بشري‌ قرار مي‌دهد و رسالت‌ روشنفكران‌، جامعه‌ شناسان‌ متعهد، علماي‌ دلسوز علوم‌تربيتي‌ و بويژه‌ رهبران‌ مذهبي‌ را براي‌ حفظ‌ و تقويت‌ بهداشت‌ رواني‌ و اخلاقي‌ جامعه‌،بسيار سنگين‌ مي‌سازد.

د - ديدگاه‌ چهارمي‌ كه‌ مطرح‌ شده‌ و نظريه‌اي‌ مترقي‌، جامع‌ و كارآمد هست‌،عبارت‌ از اين‌ است‌ كه‌: زن‌ را از يك‌ طرف‌، به‌ عنوان‌ شخصي‌ گرانبها و ارجمند و از سوي‌ديگر، داراي‌ شخصيت‌ روحي‌ و معنوي‌ و كمالات‌ روحي‌ و انساني‌ بدانيم‌ و در عين‌ حال‌ كه‌منكر استعداد و تواناييهاي‌ اين‌ عنصر بسيار مؤثر در ساختار تحولات‌ اجتماعي‌ نيستيم‌،ليكن‌ ضمن‌ رّد دو نظريه‌ محدوديت‌ صرف‌، همراه‌ با نقش‌ منفي‌ محض‌ و نيز اختلاط‌ زن‌و مرد بدون‌ هيچ‌ قيد و بند، يك‌ سوي‌ مقرارات‌ را به‌ منظور رعايت‌ حريم‌ منزلت‌ وشخصيت‌ انساني‌ زن‌، پايبند شويم‌!

به‌ نظر مي‌رسد اسلام‌ عزيز اين‌ ديدگاه‌ چهارم‌ را تقويت‌ مي‌كند، يعني‌ در عين‌حال‌ كه‌ براي‌ زن‌ منزلت‌ والايي قايل‌ است‌ تا آن‌ حدكه‌ بر زن‌ وحي‌ نازل‌ مي‌شود مثل‌حضرت‌ مريم‌ و يا در صحنه‌اي‌ ديگر پيامبر بزرگ‌ مانند حضرت‌ زكريا در برابر بانويي‌بزرگ‌ چون‌ مريم‌ زانو مي‌زند و با وجود آنكه‌ زن‌ در اين‌ ديدگاه‌ مصداق‌ وحي‌ قرار مي‌گيردهمانند وجود مقدس‌ زهراي‌ اطهر3 در سورة‌ مباركه‌ كوثر، آية‌ مباهله‌، آية‌ تطهير و…وليكن‌ يك‌ سري‌ مقررات‌ را به‌ منظور حفظ‌ حرمت‌ شخصيت‌ زن‌، ارائه‌ مي‌دهد، در اين‌نوع‌ نگرش‌، حجاب‌ و مقررات‌ آن‌، مصونيت‌ است‌ نه‌ محدوديت‌.

در حماسة‌ جاويد عاشورا زنان‌ پاكدامن‌ والا و از جان‌ گذشته‌اي‌ دوشادوش‌ اصحاب‌بي‌ نظير، ماية‌ روشني‌ ديده‌ سرور و سالار آزادگان‌ شدند.

 

عاشورا؛ پيامي‌ به‌ بانوان‌

عاشورا را نمي‌توان‌ در قلمرو قشر خاصي‌ محدود كرد. تأثير درسهاي‌ آن‌ براي‌همگان‌ است‌، از اين‌ رو پيامهايي‌ كه‌ مي‌دهد، عام‌ و براي‌ همگان‌ مي‌باشد، مخصوصاًزنان‌. و از آنجايي‌ كه‌ نيمي‌ از افراد جامعه‌ را بانوان‌ و دختران‌ تشكيل‌ مي‌دهند و از آنجا كه‌در نهضت‌ عاشورا سهمي‌ عمده‌ و قابل‌ ملاحظه‌ بر دوش‌ بانوان‌ كاروان‌ حسيني‌ استوار بودو عاشورا ماندگاري‌ خود را تا حد زيادي‌ مرهون‌ فداكاريها و قهرمانيهاي‌ خانوادة‌ امام‌حسين‌(ع) بخصوص‌ زينب‌ كبري‌ است‌، از اين‌ رو پيامهاي‌ عاشورا خطاب‌ به‌ زنان‌مسلمان‌ است‌ تا هم‌ رسالت‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ اين‌ قشر را نشان‌ دهد و هم‌ خنثي‌ كنندة‌تبليغات‌ سوئي‌ باشد كه‌ ديدگاه‌ اسلام‌ را از محروم‌ كردن‌ زنان‌ از مشاركت‌ در كارهاي‌اجتماعي‌ و حضور در صحنه‌، معرفي‌ مي‌كند و هم‌ نقش‌ زنان‌ در پشتيباني‌ از مبارزات‌مردان‌ و جوانان‌، نشان‌ دهد.

همچنين‌ آميختن‌ عفاف‌ و پاكدامني‌ را به‌ تلاش‌ و مجاهدت‌ اجتماعي‌ قابل‌ اجرابنماياند و هم‌ به‌ مسئوليت‌ شهيد پروري‌ و تربيت‌ نسلي‌ با ايمان‌، شجاع‌ و مدافع‌ حق‌،توسط‌ بانوان‌ اشاره‌ كند و هم‌ به‌ تبليغ‌ و تبيين‌ مرام‌ و اهداف‌ شهيدان‌ بپردازد.

 

پيامهاي‌ عاشورا

1- مشاركت‌ زنان‌ در جهاد.

2- آموزش‌ و الهام‌ صبر و مقاومت‌.

3- پيام‌ رساني‌ پس‌ از يك‌ حماسه‌ و انقلاب‌ و جهاد.

4- روحيه‌ بخشي‌ به‌ رزمندگان‌ و بازماندگان‌ شهدا.

5- مديريت‌ خانواده‌هاي‌ شهدا و بازماندگان‌ نهضت‌ در شرايط‌ دشوار.

6- حفظ‌ ارزشها و پايبندي‌ به‌ اصول‌، حتي‌ در شرايط‌ اسارت‌.

زنان‌ حاضر در عاشورا، برخي‌ از اولاد علي‌(ع) بودند و برخي‌، جز آنان‌، چه‌ از بني‌هاشم‌ يا ديگران‌، از فرزندان‌ اميرالمؤمنين‌ مي‌توان‌ از زينب‌، ام‌ كلثوم‌، فاطمه‌، صفيه‌، رقيه‌و ام‌ هاني‌، نام‌ برد.

سكينه‌ و فاطمه‌ نيز دختران‌ سيدالشهداء بودند كه‌ در نهضت‌ مشاركت‌ داشتند.

رباب‌، عاتكه‌، مادر محسن‌ بن‌ حسن‌، دختر مسلم‌ بن‌ عقيل‌، فضة‌ نوبيّه‌، كنيزخاص‌ امام‌ حسين‌، مادر وهب‌ بن‌ عبدالله و… از جمله‌ زنان‌ حاضر در كربلا بودند.

پنج‌ نفر از خيام‌ امام‌ حسين‌(ع) به‌ طرف‌ دشمن‌ بيرون‌ آمدند، آنان‌ عبارت‌ بودند ازكنيز مسلم‌ بن‌ عوسجه‌، ام‌ وهب‌ زن‌ عبدالله كلبي‌، مادر عبدالله كلبي‌، مادر عمرو بن‌ جناده‌و زينب‌ كبري‌3 كه‌ نقش‌ چشمگيرتري‌ از ديگران‌ داشت‌. ام‌ وهب‌، زني‌ بود كه‌ در عاشوراشهيد شد، آن‌ هم‌ بر بالين‌ شوهر شهيدش‌.

در عاشورا دو زن‌ از فرط‌ خشم‌ و عصبانيت‌ و احساس‌، به‌ حمايت‌ از امام‌ برخاستندو جنگيدند: يكي‌ همسر عبدالله بن‌ عمير، ديگري‌ مادر عمرو بن‌ جناده‌ كه‌ يادشان‌خواهدآمد.

همسر زهير بن‌ قين‌ در راه‌ كربلا همراه‌ شوهرش‌ به‌ امام‌ حسين‌(ع) پيوستند، به‌نقلي‌، رباب‌ همسر امام‌ حسين‌(ع) ، نيز مادر سكينه‌ و عبدالله رضيع‌ هم‌ در كربلاحضورداشتند.

سخنرانيهاي‌ زينب‌، ام‌ كلثوم‌ و فاطمه‌ بنت‌ حسين‌ در كوفه‌ و شام‌، كاخ‌ يزيد ويزيديان‌ را لرزاند.

 

مشاركت‌ زنان‌ در جهاد

وقتي‌ حضرت‌ مسلم‌ به‌ نمايندگي‌ از سوي‌ امام‌ حسين‌(ع) به‌ كوفه‌ اعزام‌ شد وهزاران‌ نفر با او بيعت‌ كردند، با آمدن‌ ابن‌ زياد به‌ كوفه‌ و دگرگون‌ شدن‌ اوضاع‌، مردم‌ نيز دورمسلم‌ بن‌ عقيل‌ را خالي‌ كردند و او تنها و غريب‌ و سرگردان‌ در شهر كوفه‌ مي‌گشت‌ و پناه‌ ومأمني‌ نداشت‌.

طوعه‌، زني‌ فداكار بود كه‌ وقتي‌ مسلم‌ را شناخت‌، با آنكه‌ شهر، پرآشوب‌ بود، او را به‌خانة‌ خويش‌ راه‌ داد و پذيرايي‌ كرد و با اين‌ عمل‌ مخاطره‌آميز و شجاعانه‌، وفاداري‌ خويش‌را به‌ امام‌ حسين‌(ع) و نمايندة‌ او نشان‌ داد.

درها همه‌ بسته‌ بود در قحطي‌ مرد فرياد نشسته‌ بود، در قحطي‌ مرد

يك‌ زن‌، شب‌ كوچه‌هاي‌ بن‌ بست‌ غريب‌ مردانه‌ شكسته‌ بود، در قحطي‌ مرد

و در يك‌ مرحله‌، خانه‌ آن‌ زن‌، ميدان‌ رزم‌ مسلم‌ با مهاجمان‌ كوفي‌ شد و سرانجام‌ ازخانه‌ طوعه‌ بيرون‌ آمد و در ميدانگاه‌ با آن‌ سپاه‌ مهاجم‌ جنگيد.

 

همسر زهير

وقتي‌ سيدالشهدا(ع) در راه‌ كربلا به‌ زهير بن‌ قين‌ برخورد و قاصدي‌ به‌ طرف‌ خيمة‌ او فرستاد، ابتدا زهير نمي‌خواست‌ اجابت‌ كند و بي‌ ميلي‌ نشان‌ داد. ولي‌ همسرش‌ او راتشويق‌ كرد كه‌ نزد امام‌ رود و ببيند كه‌ پسر پيامبر چه‌ مي‌گويد و با او چه‌ كار دارد؟ همين‌رفتن‌ بود كه‌ زهير را حسيني‌ ساخت‌ و او به‌ امام‌ پيوست‌. همسرش‌ نيز همراه‌ او آمد و همراه‌ و همسفر زينب‌ و اهل‌ بيت‌ امام‌ شد.

اگر تشويق‌ و تحريك‌ همسر زهير «دلهم‌ بنت‌ عمرو» نبود، شايد زهير توفيق‌پيوستن‌ به‌ جناح‌ حق‌ و نيل‌ به‌ فوز شهادت‌ در عاشورا را نمي‌يافت‌.

 

ام‌ّ وهب‌ زن‌ فداكار ديگر

ام‌ّ وهب‌، همسر عبدالله بن‌ عمير كلبي‌ بود و در كوفه‌ مي‌زيست‌. وقتي‌ شوهرش‌تصميم‌ گرفت‌ براي‌ ياري‌ سيدالشهداء شبانه‌ از كوفه‌ به‌ كربلا برود، اصرار كرد تا او را نيزهمراه‌ خويش‌ ببرد. آنان‌ شبانه‌ به‌ ياران‌ امام‌ پيوستند. روز عاشورا وقتي‌ شوهرش‌ به‌ ميدان‌رفت‌، او نيز چوبي‌ به‌ دست‌ گرفت‌ و عازم‌ ميدان‌ شد، اما امام‌ جلو او را گرفت‌ و فرمود: «برزنان‌ جهاد نيست‌». پس‌ از آنكه‌ شوهرش‌ به‌ شهادت‌ رسيد، خود را به‌ معركه‌ رساند و به‌ ‌پاك‌ كردن‌ خون‌ از چهرة‌ او پرداخت‌، شمر، غلام‌ خود را فرستاد. آن‌ غلام‌، با گرزي‌ كه‌ برسر آن‌ بانوي‌ رشيد كوبيد، او را هم‌ شهيد كرد.

فرزند ام‌ّ وهب‌ نيز در عاشورا به‌ شهادت‌ رسيد، مادرش‌ روز عاشورا از مشوقان‌ او بود تا به‌ جانبازي‌ و فداكاري‌ بپردازد. وقتي‌ وهب‌ (پسر او) پس‌ از مقداري‌ جنگيدن‌، نزد مادربرگشت‌ و گفت‌: آيا راضي‌ شدي‌؟ مادرش‌ گفت‌: وقتي‌ راضي‌ مي‌شوم‌ كه‌ در ركاب‌ حسين‌ به‌ شهادت‌ برسي‌. دوباره‌ رفت‌ و جنگيد تا شهيد شد. ام‌ وهب‌، اولين‌ زني‌ بود كه‌ از سپاه‌حسين‌ بن‌ علي‌ به‌ شهادت‌ رسيد و تنها زن‌ شهيد در كربلا بود.

امام‌ حسين‌(ع) خطاب‌ به‌ ام‌ وهب‌ فرمودند:«جزيتم‌ من‌ اهل‌ بيتي‌ خيراً ارجعي‌الي‌ النّساء رحمك‌ الله فقد وضع‌ عنك‌ الجهاد»

«به‌ خاطر حمايت‌ از اهل‌ بيت‌ من‌، به‌ پاداش‌ نيك‌ نايل‌ مي‌شويد، به‌ سوي‌ زنان‌ بازگرد، رحمت‌ خداوند بر شما باد، بر تو جهاد نيست‌».

 

مادر عمرو بن‌ جناده‌

كم‌ سن‌ و سالترين‌ شهيد كربلا از ياران‌ امام‌، عمرو بن‌ جنادة‌ يازده‌ ساله‌ بود. اين‌شهيد سعيد، از شهداي‌ نوجوان‌ كربلاست‌ كه‌ پدرش‌ نيز در ركاب‌ حضرت‌ امام‌ حسين‌(ع)به‌ شهادت‌ رسيد. وقتي‌ كه‌ اين‌ نوجوان‌ شجاع‌ خواست‌ به‌ ميدان‌ رزم‌ برود، امام‌ فرمودند:پدر اين‌ جوان‌ به‌ شهادت‌ رسيد، شايد مادرش‌ راضي‌ نباشد كه‌ به‌ ميدان‌ برود.

-عمرو عرض‌ كرد: مادرم‌ دستور داده‌ كه‌ به‌ ميدان‌ بروم‌ و لباس‌ رزم‌ بر من‌پوشانده‌است‌.

بعد او كه‌ نه‌ يا يازده‌ ساله‌ بود، به‌ ميدان‌ رفت‌ و رجز خواند و جنگيد تا شربت‌ شيرين‌شهادت‌ را نوشيد. سر او را به‌ طرف‌ سپاه‌ امام‌ حسين‌(ع) افكندند، مادرش‌ ـ كه‌ مشخصات‌ايشان‌ را بحريه‌ بنت‌ مسعود خزرجي‌ ضبط‌ كرده‌اند ـ آن‌ سر مطهر را برداشت‌ و گفت‌:پسرم‌! اي‌ شادي‌ قلبم‌! اي‌ نور ديده‌ام‌! چه‌ نيكو جهاد كردي‌، سپس‌ سر را پرتاب‌ كرد و باآن‌ يكي‌ از لشكريان‌ كوفه‌ و شام‌ را به‌ هلاكت‌ رساند، آنگاه‌ چوبة‌ خيمه‌ را برداشت‌ و حمله‌ور شد كه‌ باا´ن‌ بجنگد، (اما) امام‌ حسين‌(ع) مانع‌ شد و او را به‌ خيمة‌ زنان‌ برگرداند.

 

همسر مسلم‌ بن‌ عوسجه‌

«ام‌ خلف‌» همسر مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ از زنان‌ برجستة‌ شيعه‌ بود كه‌ در كربلا حضورداشت‌ و از ياران‌ سيدالشهدا بود. وقتي‌ همسرش‌ مسلم‌ شهيد شد، پسرش‌ «خلف‌» آماده‌نبرد شد، امام‌ از او خواست‌ كه‌ به‌ مراقبت‌ از مادرش‌ بپردازد، اما مادرش‌ او را به‌ جهاد در راه‌ياري‌ امام‌ تشويق‌ كرد و گفت‌: جز با ياري‌ پسر پيغمبر، از تو راضي‌ نخواهم‌ شد. خلف‌ به‌ميدان‌ شتافت‌ و پس‌ از جنگي‌ نمايان‌، به‌ شهادت‌ رسيد. وقتي‌ سر او را به‌ طرف‌ مادرش‌پرتاب‌ كردند، شجاعانه‌ سر را برداشت‌ و بوسيد و گريست‌.

او نيز، در تشويق‌ فرزند به‌ مبارزه‌ در راه‌ ياري‌ دين‌ و هم‌ با برخورد مناسب‌ وشايسته‌ با شهادت‌ جوانش‌، الهام‌ بخش‌ مادران‌ شهيد است‌ كه‌ از تقديم‌ فرزندان‌ خودبراي‌ ياري‌ اسلام‌، مضايقه‌اي‌ ندارند.

در عصر عاشورا وقتي‌ زينب‌ ديد مسئوليت‌ سنگيني‌ به‌ دوش‌ اين‌ بانوي‌ شجاع‌نهاده‌ شده‌، با كمال‌ شهامت‌ و بزرگواري‌ و گذشت‌ و فداكاري‌ چون‌ كوهي‌ پولادين‌ و سدي‌آهنين‌ در برابر دشمنان‌ منحرف‌ و گرگان‌ خونخوار ضد دين‌ و انسانيت‌، قيام‌ كرد و حتي‌ درموارد چندي‌، جان‌ فرزند برومند امام‌ يعني‌ حضرت‌ سجاد(ع) را از مرگ‌ حفظ‌ كرد و درسخت‌ترين‌ اوضاع‌ و پرخفقان‌ترين‌ محيط‌ها در برابر جنايتكاران‌ و ستمگران‌ بي‌ دين‌،بدون‌ هيچ‌ واهمه‌اي‌ از دين‌ و آيين‌ خود و مسلمانان‌ دفاع‌ كرد و هر كلمه‌ از سخنان‌ پرمعناو روح‌ بخشش‌ و نيز هر جمله‌ از نطقها و سخنرانيهايش‌ همچون‌ تيرِكاري‌ و شهاب‌سوزاني‌ بود كه‌ بر قلب‌ دشمنان‌ مي‌نشست‌ و با كمال‌ سرافرازي‌ و موفقيت‌، اين‌ مسئوليت‌سنگين‌ را به‌ خوبي‌ انجام‌ داد و باري‌ كه‌ مردان‌ بزرگ‌ نمي‌توانستند به‌ صورت‌ دسته‌ جمعي‌به‌ منزل‌ برسانند، اين‌ بانوي‌ با عظمت‌، به‌ تنهايي‌ به‌ منزل‌ رسانيد در شجاعت‌ اوسروده‌اند:

سرحلقة‌ آن‌ زنان‌ كه‌ بودند اسير

بود آن‌ علويه‌ اشجع‌ از شير دلير

انديشه‌ به‌ دل‌ نداشت‌ زان‌ كوه‌ سپاه‌

زيرا كه‌ به‌ چشم‌ او جهان‌ بود حقير

«محمد غالب‌ شافعي‌»، يكي‌ از نويسندگان‌ مصري‌ گفته‌ است‌: «يكي‌ از بزرگترين‌زنان‌ اهل‌ بيت‌ از نظر حسب‌ و نسب‌ و از بهترين‌ بانوان‌ طاهر كه‌ داراي‌ روحي‌ بزرگ‌ و مقام‌تقوا و آينية‌ تمام‌ نماي‌ مقام‌ رسالت‌ و ولايت‌ بوده‌، زينب‌ دختر علي‌(ع) است‌ كه‌ به‌ نحوكامل‌ او را تربيت‌ كرده‌ بودند و از پستان‌ علم‌ و دانش‌ خاندان‌ نبوت‌ سيراب‌ گرديده‌ به‌ حدي‌كه‌ در فصاحت‌ و بلاغت‌، يكي‌ از آيات‌ بزرگ‌ الهي‌ گرديد و در حلم‌ و كرم‌ و بينايي‌ و بصيرت‌در كارها مشهور و ميان‌ جمال‌ و جلال‌ و سيرت‌ و صورت‌ و اخلاق‌ و فضيلت‌، جمع‌ كرده‌بود. آنچه‌ از خوبان‌ همگي‌ داشتند او به‌ تنها دارا بود، او در زهد و تقوا و پرهيزگاري‌،معروف‌بود».

 

زينب‌ قهرمان‌ كربلا

هنگامي‌ كه‌ دختران‌ اميرالمومنين‌(ع) را وارد كوفه‌ كردند، مردم‌ جمع‌ شده‌ آنان‌ راتماشا مي‌كردند. ام‌ كلثوم‌ فرياد زد: «اي‌ مردم‌! آيا شرم‌ نمي‌كنيد و از خدا و رسول‌ خدا حيانداريد كه‌ به‌ دختران‌ و زنان‌ پيغمبر نگاه‌ مي‌كنيد».

يكي‌ از زنان‌ اهل‌ كوفه‌ سر خود را از غرفه‌اي‌ بيرون‌ كرد و آنان‌ را در آن‌ حال‌مشاهده‌ كرد و گفت‌: شما از كدام‌ اسيران‌ هستيد؟ گفتند: ما اسيران‌ آل‌ محمد(ص) هستيم‌.در اين‌ هنگام‌ مردم‌ براي‌ آنان‌ نان‌ و خرما مي‌آوردند. ام‌ كلثوم‌ فرياد زد:«اي‌ مردم‌ كوفه‌!صدقه‌ بر ما حرام‌ است‌» و نان‌ و خرما را از بچه‌ها گرفت‌ و به‌ زمين‌ انداخت‌.

مردم‌ كوفه‌ وقتي‌ اسيران‌ را ديدند، گريه‌ و زاري‌ كردند. زينب‌ تا اين‌ منظره‌ را ديدنتوانست‌ تاب‌ بياورد. زينب‌ تاب‌ نياورد كه‌ ببيند اهل‌ كوفه‌ گريه‌ مي‌كنند و هم‌ آنان‌ بودندكه‌ به‌ پدرش‌ علي‌(ع) و برادرش‌ حسن‌(ع) خيانت‌ كردند و پسر عمويش‌ را به‌ دست‌ دشمن‌دادند و برادرش‌ حسين‌ را به‌ سوي‌ خود خواندند و وعده‌ ياري‌ دادند، ولي‌ وقتي‌ كه‌ به‌سويشان‌ آمد، شمشيرهاي‌ خود را به‌ يزيد فروختند.

زينب‌ نتوانست‌ ببيند كه‌ كوفيان‌ بر حسين‌ و جوانانش‌ مي‌گريند. با آن‌ كه‌ همگي‌ به‌دست‌ آنها قرباني‌ شدند. آنان‌ براي‌ اسيري‌ دختران‌ رسول‌ خدا زاري‌ مي‌كردند و كسي‌ جزكوفيان‌ هتك‌ حرمت‌ آن‌ خاندان‌ را نكرده‌ است‌.

سخنان‌ پدرش‌ علي‌(ع) يادش‌ آمد كه‌ از اهل‌ كوفه‌ نكوهش‌ مي‌كرد، ديده‌گان‌ خودرا به‌ سوي‌ نقطة‌ دوري‌ متوجه‌ گردانيد؛ جايي‌ كه‌ پيكرهاي‌ عزيزانش‌ در بيابان‌ افتاده‌بودند. سپس‌ چشمانش‌ به‌ سوي‌ گريه‌ كنندگان‌ بازگشت‌ و اشارت‌ كرد كه‌ خاموش‌ شويد.همه‌ سرها را از خواري‌ و پشيماني‌، به‌ زير انداختند و تا زينب‌ سخن‌ مي‌گفت‌، چنين‌ بودند:

«اي‌ اهل‌ كوفه‌! گريه‌ مي‌كنيد، هرگز اشكهاي‌ شما نايستد و شيونتان‌ آرام‌ نگيرد.مثل‌ شما مثل‌ زني‌ است‌ كه‌ هر چه‌ رشته‌ است‌، پنبه‌ كند. شما ايمان‌ خود را بازيچة‌ فسادقرار داديد و بدانيد كه‌ باري‌ شوم‌ بر دوش‌ كشيديد. آري‌، به‌ خدا چنين‌ است‌، بايد بيشتربگرييد و كمتر بخنديد.

شما چنان‌ خود را ننگين‌ كرديد كه‌ شستن‌ نتوانيد؛ ننگ‌ كشتن‌ نوادة‌ خاتم‌پيامبران‌ و سالار فرستادگان‌ را چگونه‌ مي‌توانيد بشوييد!

نفس‌ پليد شما، جنايتكاري‌ را نزد شما خوب‌ جلوه‌ داد تا خشم‌ خداي‌ را براي‌ شمابياورد و در عذاب‌ الهي‌ براي‌ هميشه‌ گرفتار باشيد. آيا مي‌دانيد چه‌ جگري‌ پاره‌ پاره‌ كرديدو چه خوني‌ ريختيد و چه‌ پرده‌ نشيني‌ را پرده‌ دريديد؟ جنايتي‌ بزرگ‌ مرتكب‌ شديد كه‌ ازعظمتش‌ نزديك‌ است‌ آسمانها بشكافد و زمين‌ از هم‌ بپاشد و كوه‌ها خوده‌ شود».

در اين‌ هنگام‌ كسي‌ خطبة‌ زينب‌ را شنيد و گفت‌ من‌ بانويي‌ سخنورتر از او نديدم‌.زينب‌ هنوز سخنانش‌ تمام‌ نشده‌ بود كه‌ مردم‌ شروع‌ به‌ گريه‌ كردند، وقتي‌ به‌ دارالاماره‌،رسيد در خود سوزشي‌ احساس‌ كرد. او همه‌ جاي‌ اين‌ خانه‌ را مي‌شناخت‌، آنجا روزي‌ خانه‌زينب‌ بود، بغض‌ گلويش‌ را گرفته‌ بود. دست‌ راستش‌ را به‌ روي‌ باقي‌ مانده‌ قلبش‌ گذاشت‌،مبادا از هم‌ بپاشد و اينكه‌ (مبادا) ابن‌ زياد ملعون‌ گريه‌ او را ببيند.

زماني‌ كه‌ ديد زينب‌ با عظمت‌ و شكوه‌ مقابلش‌ ايستاده‌ پرسيد تو كيستي‌؟ زينب‌جواب‌ ملعون‌ را نداد. بعد از چند بار تكرار، وقتي‌ ديد زينب‌ جوابش‌ را نداد، گفت‌: شكر خدارا كه‌ شماها را رسوا كرد و بكشت‌ و دروغتان‌ آشكار شد.

در اينجا بود كه‌ زينب‌ شجاعت‌ از خود نشان‌ داد و فرمود: «سپاس‌ خدا را كه‌ به‌واسطة‌ پيامبرش‌ ما را عزيز و شما را خوار كرد، فقط‌ گنهكار رسوا مي‌شود و تنها فاجر دروغ‌مي‌گويد و او بحمدالله غير از ماست‌».

ابن‌ زياد پرسيد: كار خدا را با خويشانت‌ چطور ديدي‌؟ زينب‌ كه‌ همچنان‌ عظمتش‌استوار بود، گفت‌: سرنوشت‌ آنها كشته‌ شدن‌ و فداكاري‌ بود، همه‌ رفتند و در بسترهاي‌ خودآرميدند و به‌ همين‌ زودي‌ خدا آنها را با تو جمع‌ خواهد كرد و در پيش‌ او محاكمه‌ مي‌شوي‌.و من‌ جز زيبايي‌ چيزي‌ نديدم‌. پس‌ تو نگران‌ باش‌ كه‌ در آن‌ روز پيروزمند چه‌ كسي‌ خواهدبود، اي‌ پسر مرجانه‌! مادر به‌ عزايت‌ بنشيند!».

 

پايبندي‌ به‌ حجاب‌ و عفاف‌

از جلوه‌هاي‌ بارز حضور زنان‌ در حماسة‌ عاشورا، تعهد و پايبندي‌ آنان‌ به‌ حرمتها واحكام‌ خدا و مراعات‌ مسائل‌ حجاب‌ و عفاف‌ است‌. حضوري‌ اين‌ چنين‌، نشان‌ مي‌دهد كه‌مشاركت‌ زن‌ در عرصه‌هاي‌ مبارزات‌ و دفاع‌ از حق‌، منافاتي‌ با فعاليتهاي‌ بيرون‌ از خانه‌ندارد، به‌ شرط‌ آنكه‌ حريم‌ عفاف‌ و حدود الهي‌ رعايت‌ شود و متانت‌ لازم‌، مراعات‌ گردد.

اهل‌ بيت‌ امام‌ حسين‌(ع) در سفر كربلا، منادي‌ اين‌ متانت‌ و عفاف‌ بودند، هر چندسپاه‌ كوفه‌ به‌ حريم‌ آنان‌ بي‌ حرمتي‌ كردند و در دوران‌ اسارت‌، آنان‌ را در مضيقه‌ وسايل‌پوشش‌ قرار دادند، ولي‌ همين‌ كه‌ آن‌ آزاد زنان‌، از معترضان‌ سرسخت‌ اين‌ بي‌ حرمتي‌بودند، دليل‌ ديگري‌ بر اهميت‌ و قداست‌ حفظ‌ حجاب‌ و عفاف‌ حتي‌ در بدترين‌ شرايط‌اجتماعي‌ و مضيقه‌هاي‌ تحميلي‌ است‌.

به‌ عنوان‌ نمونه‌ چون‌ كاروان‌ اسراي‌ اهل‌ بيت‌ نزديك‌ دروازة‌ شام‌ رسيدند، ام‌ كلثوم‌،شمر را طلب‌ كرد و فرمود: مرا با تو حاجتي‌ است‌. گفت‌: حاجتت‌ چيست‌؟ فرمود ما را ازدروازه‌اي‌ داخل‌ كن‌ كه‌ مردمان‌ كمتر در آن‌ انجمن‌ باشند و بگو سرهاي‌ شهدا را از ميان‌محملها دور كنند تا مردم‌ به‌ نظارة‌ سرها مشغول‌ شده‌ و به‌ حريم‌ رسول‌ خدا نگاه‌ نكنند. اماشمر بالعكس‌ عمل‌ كرد و به‌ كارش‌ افتخار مي‌كرد، در اينجا بود كه‌ ام‌كلثوم‌ فرياد زد:«خاك‌ بر دهانت‌ باد اي‌ ملعون‌! لعنت‌ خداوند بر ستمكاران‌ باد. واي‌ بر تو! آيا افتخار مي‌كني‌به‌ اين‌ عملي‌ كه‌ انجام‌ دادي‌؟! آيا افتخار مي‌كني‌ كه‌ فرزندان‌ رسول‌ خدا را در مقابل‌نامحرم‌ قرار مي‌دهي‌ و همه‌ به‌ نظارة‌ ايشان‌ بنشينند؟!».

وقتي‌ مردم‌ كوفه‌ شجاعت‌ اين‌ دو خواهر داغديده‌ را ديدند، اوضاع‌ بحراني‌ شد وبيم‌ خطر مي‌رفت‌. ابن‌ زياد دستور داد آنان‌ را در يكي‌ از خانه‌هاي‌ همساية‌ مسجد حبس‌كنند و مأموراني‌ را هم‌ بر آنان‌ گماشت‌.

مردم‌ هم‌ كه‌ آشفته‌ حال‌ و پريشان‌ شده‌ بودند و عده‌اي‌ گريه‌ مي‌كردند، حضرت‌زينب‌3 با صداي‌ بلند فرياد زد: «جز ام‌ ولد، كسي‌ بر ما وارد نشود آنان‌ نيز همچون‌ مااسير شده‌اند و رنج‌ اسارت‌ را مي‌شناسند».

اين‌ كار، هم‌ براي‌ رعايت‌ حريم‌ عصمت‌ و دوري‌ چشم‌ نامحرمان‌ از ذرية‌ پيامبر ودختران‌ امام‌ حسين‌(ع) بود، هم‌ جلب‌ عواطف‌ آنان‌ كه‌ با سختيهاي‌ اسيران‌ آشناتر بودندو نسبت‌ به‌ بازماندگان‌ شهدا خوش‌ رفتاري‌ مي‌كردند.

در سخنرانيهاي‌ حضرت‌ زينب‌، ام‌ كلثوم‌ و فاطمه‌ دختر امام‌ حسين‌(ع)، عمدتاًهتك‌ حرمت‌ اهل‌ بيت‌ مطرح‌ شده‌ و به‌ نحوة‌ رفتار والي‌ و مأموران‌، با حرم‌ و حريم‌ پيامبر،انتقاد شده‌ است‌. هنگام‌ ورود اهل‌ بيت‌ به‌ شام‌ نيز ام‌ كلثوم‌ با بيانات‌ خود، شمر و يزيديان‌را رسوا كرد.

 

سيره‌ و ديدگاه‌ حضرت‌ زينب‌ نسبت‌ به‌ مسألة‌ حجاب‌

از آنجا كه‌ تربيت‌، فرهنگ‌ و وراثت‌، همه‌ در شكل‌گيري‌ انسان‌، تأثير تام‌ دارند،حضرت‌ زينب‌(ع) هم‌ به‌ پيروي‌ مادرش‌ حضرت‌ زهرا3 به‌ مسأله‌ حجاب‌ و عفاف‌ زن‌سفارش‌ نمود. حتي‌ در خطبه‌اي‌، كه‌ حضرت‌، رو به‌ يزيد مي‌كند و مي‌فرمايد:

«اي‌ يزيد! آيا پنداشتي‌ همين‌ كه‌ مارا همچون‌ اسيران‌ به‌ اين‌ شهر و آن‌ شهركشاندي‌، براي‌ ما خواري‌ و براي‌ تو كرامت‌ است‌؟ اي‌ زادة‌ آزداشده‌گان‌ فتح‌ مكه‌، آيا اين‌ ازعدالت‌ است‌ كه‌ همسران‌ و كنيزان‌ خودت‌ در پس‌ پرده‌ باشند ولي‌ دختران‌ رسول‌ خدا را به‌عنوان‌ اسير روانه‌ كرده‌اي‌، پرده‌هاي‌ حرمت‌ آنان‌ را دريده‌اي‌، چهرهايشان‌ را آشكارساختي‌ و زير سلطة‌ دشمنان‌ از اين‌ شهر به‌ آن‌ شهر مي‌كشاني‌، آن‌ گونه‌ كه‌ مردم‌ آباديها وشهرها به‌ آنان‌ مي‌نگرند و دور و نزديك‌، چهرة‌ آنان‌ را تماشا مي‌كنند».

«چگونه‌ اميد مي‌رود كه‌ نگهباني‌ مانند كسي‌ كه‌ جگر آزادگان‌ را جويده‌ و از دهان‌بيفكند و گوشتش‌ به‌ خون‌ شهيدان‌ برويد و نمو كند و چه‌ بهره‌ توان‌ يافت‌ و چگونه‌ درنگ‌خواهد كرد در دشمني‌ ما اهل‌ بيت‌، كسي‌ كه‌ بغض‌ و كينه‌ ما را در دل‌ دارد و هميشه‌ به‌ نظردشمني‌، ما را نظر كرده‌، پس‌ بدون‌ آنكه‌ جرم‌ و جريرتي‌ بر خود داني‌ و بي‌ آنكه‌ امري‌عظيم‌ شماري‌، شعري‌ بدين‌ شناعت‌ مي‌خواني‌».

دقت‌ در اين‌ خطبه‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ حضرت‌ زينب‌ تا چه‌ حد بر مسألة‌ حجاب‌تأكيد داشتند. جداً مسألة‌ حجاب‌ و سترو پوشش‌ زن‌ در نظر حضرت‌ زينب‌، چه‌ ويژگي‌داشته‌ كه‌ در حضور يزيد با آن‌ همه‌ جناياتي‌ كه‌ به‌ اهل‌ بيت‌ شده‌، ولي‌ زينب‌ نمونة‌ كامل‌عفاف‌ و حميت‌ ديني‌ را با لحني‌ تحقيرآميز و اشاره‌اي‌ به‌ سابقة‌ كفر و شرك‌ بني‌ اميه‌، او راچنين‌ طرف‌ خطاب‌ قرار مي‌دهد،:

«اين‌ از مردانگي‌ و حميت‌ است‌، تو كه‌ خاندان‌ و پدرانت‌ بعد از فتح‌ مكه‌ آزاد شدند،زنان‌ خود را در پس‌ پرده‌ و زنان‌ اهل‌ بيت‌ را در معرض‌ ديد قرار مي‌دهي‌»، اين‌ خودنشانگر وقار و متانت‌ و پوشش‌ زينب‌ با فرط‌ فقر و كمبود امكانات‌ در مجلس‌ يزيد است‌ كه‌در صحبت‌ با يزيد، مقنعة‌ خود را بر سر و صورت‌ كشيد و نشان‌ دهنده‌ فرهنگ‌ غني‌زينب‌است‌.

اينك‌ بايد زنان‌ پاكدامن‌ و شجاع‌ ايران‌ اسلامي‌، در تبعيت‌ از اين‌ اسوه‌ها، اهم‌ درصحنة‌ مبارزات‌ و راهپيماييها و تظاهرات‌ ضد طاغوت‌، حضور فعال‌ داشته‌ باشند و هم‌حضور سياسي‌ - اجتماعي‌، خود را همراه‌ با حفظ‌ حجاب‌ داشته‌ باشند، اين‌ درسي‌ است‌ كه‌از عاشورا آموخته‌اند.

 

پرستاري‌ و رسيدگي‌ به‌ امورات‌ امدادگري‌

علاوه‌ بر خدمات‌ امدادگري‌ بر رزمندگان‌ حامي‌ امام‌ حسين‌(ع) پرستاري‌ از امام‌سجاد(ع) كه‌ در آتش‌ تب‌ مي‌سوخت‌ و با امدادهاي‌ الهي‌، جهت‌ استمرار نعمت‌ امامت‌ و به‌بار نشستن‌ رسالت‌ فرهنگي‌ نهضت‌، بهبود يافت‌، از محورهاي‌ خدمات‌ ارزنده‌ زنان‌ درنهضت‌ حسيني‌ بود.

به‌ حق‌ در نظام‌ مقدس‌ جمهوري‌ اسلامي‌، روز ميلاد حضرت‌ زينب‌3 روز پرستارنام‌ گرفته‌ تا هم‌ از شخصيت‌ ممتاز كاروان‌ سالار فرهنگي‌ نهضت‌ عاشورا تجليل‌ شود وهم‌ از خدمات‌ قشري‌ خدمتگزار و گمنام‌ كه‌ فرشته‌هاي‌ تسكين‌ آلام‌ و دردهاي‌ مردم‌ بوده‌و هستند؛ يعني‌ پرستاران‌ شريف‌ شاغل‌ در مراكز درماني‌، تقدير به‌ عمل‌ آيد، اميدوارم‌همة‌ خادمان‌ به‌ دين‌ و ملت‌، و به‌ ويژه‌ پرستاران‌، در تمام‌ شؤونات‌ زندگي‌ و پيروي‌ ازفرهنگ‌ ممتاز كاروان‌ سالار فرهنگي‌ نهضت‌ عاشورا، تجليل‌ شود و هم‌ از خدمات‌ قشري‌خدمتگزار پرستار، تشكر گردد.

 

حفاظت‌ از فضايل‌ و ارزشهاي‌ اسلامي‌

پافشاري‌ بر حفظ‌ ارزشها نيز از جايگاه‌ زنان‌ عاشوراست‌.

 

عمق‌ ابعاد عاطفي‌ نهضت‌ حسيني‌

يكي‌ از اثرات‌ شايان‌ تقدير زنان‌ در نهضت‌ حسيني‌ «عمق‌ ابعاد عاطفي‌ نهضت‌حسيني‌» است‌. هر چند قيام‌ خونين‌ كربلا، داراي‌ مباني‌ بسيار محكم‌ و دلايل‌ قانع‌كننده‌اي‌ بوده‌ و هست‌ و اهل‌ نظر متوجه‌ ابعاد گوناگون‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ و منطق‌ رساي‌آن‌ بوده‌ و هر كس‌ از ديدگاهي‌ آن‌ را تجليل‌ كرده‌اند، و اما انصاف‌ اين‌ است‌ كه‌ هيچ‌صحنه‌اي‌ عاطفي‌تر از واقعة‌ كربلا در طول‌ وقايع‌ اسلام‌ نمي‌توان‌ سراغ‌ گرفت‌. حتي‌ درزماني‌ كه‌ خيمه‌ها به‌ غارت‌ برده‌ شد و سر و سامان‌ دادن‌ اطفال‌ در آن‌ خيمة‌ بي‌ چراغ‌ وبالأخره‌ تمام‌ مرحلة‌ فرهنگي‌ نهضت‌ زنان‌، حضوري‌ محوري‌ داشتند كه‌ به‌ عنوان‌ سمبل‌رهبري‌ زينب‌، انجام‌ وظيفه‌ مي‌كردند و به‌ حق‌ در تمامي‌ مقاطع‌ با اتخاذ موثرترين‌ شيوه‌،رسالت‌ خود را به‌ خوبي‌ انجام‌ مي‌دادند.

 

شهيد پروري‌

تربيت‌ نسلي‌ شهادت‌ طلب‌ و جان‌ نثار، پيام‌ عاشورا است‌ به‌ همة‌ مادران‌ در موردحضرت‌ زينب‌ كه‌ دو پسرش‌ عون‌ و محمد در كربلا به‌ شهادت‌ رسيدند و هم‌ مادر شهيد،

و عمة‌ شهيد و خواهر شهيد بود. صبر و مقاومت‌ او در برابر اين‌ شهادتها بود كه‌

او را قهرمان‌ساخت‌.

در انقلاب‌ اسلامي‌ و دفاع‌ مقدس‌، مادران‌ و خواهران‌ شهدا هم‌چنين‌ همسران‌جوان‌ شهيدان‌ جبهه‌، برترين‌ الگوهاي‌ ايمان‌ و صبر و افتخار به‌ شهادت‌ را از عاشورا و ازحضرت‌ زينب‌ گرفتند. امام‌ امت‌ دربارة‌ بانوان‌ رشيد و دلاور ايران‌ اسلامي‌ فرموده‌ است‌:

«زنان‌ در عصر ما ثابت‌ كردند كه‌ در مجاهده‌ دوشادوش‌ مردان‌ بلكه‌ مقدم‌ بر آنان‌هستند. شما خواهران‌ عزيز و شجاع‌، پيروزي‌ را براي‌ اسلام‌ بيمه‌ كرديد. زنان‌ عزيز ماسبب‌ شدند تا مردان‌ شجاعت‌ پيدا كنند. من‌ هر وقت‌ بانوان‌ را مي‌بينم‌ كه‌ با عزم‌ و ارادة‌قاطع‌ در راه‌ هدف‌، حاضر به‌ همه‌ طور زحمت‌، بلكه‌ شهادت‌ هستند، مطمئن‌ مي‌شوم‌ كه‌اين‌ راه‌ به‌ پيروزي‌ ختم‌ مي‌شود».

سلام‌ خدا بر آن‌ زنان‌ پاك‌ پيرو ولايت‌ كه‌ وظيفة‌ شرعي‌ خود را در آن‌ ميدان‌رويارويي‌ حق‌ و باطل‌، به‌ خوبي‌ ادا كردند و درود خدا بر زنان‌ آگاه‌، فهيم‌ و پيرو ولايت‌ فقيه‌در عصر افتخار امام‌ خميني‌ كه‌ به‌ خوبي‌ از مكتب‌ زينب‌، درس‌ شجاعت‌، حضور درصحنه‌، تقويت‌ روحية‌ مجاهدين‌ في‌ سبيل‌ الله، پايبندي‌ بر عفاف‌، عصمت‌ و رعايت‌حجاب‌ برتر را آموختيد و دوشادوش‌ با مردان‌، در آن‌ ميدان‌ رويارويي‌ حق‌ و باطل‌، به‌خوبي‌ ادا كردند و درود خدا بر زنان‌ آگاه‌، فهيم‌ كه‌ همسران‌ و فرزندانشان‌ را تقديم‌انقلاب‌كردند.

و امروز براي‌ تداوم‌ راه‌ امام‌ و پيروي‌ از رهبري‌ حكيمانة‌ آيت‌ الله خامنه‌اي‌ وصيانت‌ از خون‌ شهدايي‌ كه‌ درخشش‌ خون‌ پاكشان‌، آفتاب‌ را شرمنده‌ مي‌كند، با حضورشايسته‌ در خيابانها، ميادين‌ و راهپيماييها، رژة‌ عفاف‌ و عصمت‌، راه‌ اندازند و با حضورفعّال‌ خود در سنگر خانواده‌ و خدمت‌ در عرصه‌هاي‌ فرهنگي‌، علمي‌، خدماتي‌ و ارج‌ نهادن‌به‌ مقام‌ والاي‌ مادري‌ و رسالت‌ سنگين‌ تربيت‌ راه‌ خونين‌ شهدا را ادامه‌ دادند و مي‌دهند ونقش‌ زينبي‌ خود را ايفا مي‌كنند.

 

چكيدة‌ مطالب‌

عاشورا را نمي‌توان‌ در قلمرو قشر خاصي‌ محدود كرد، تأثير و درسهاي‌ آن‌ براي‌همگان‌ است‌ و به‌ خاطر اينكه‌ نيمي‌ از افراد جامعة‌ ما را زنان‌ و دختران‌ تشكيل‌ مي‌دهند واز آنجا كه‌ در نهضت‌ حسيني‌، سهمي‌ بسزا بر دوش‌ بانوان‌ كاروان‌ حسيني‌ استوار بود وعاشورا ماندگاري‌ خود را مرهون‌ فداكاري‌ و قهرمانيهاي‌ خانوادة‌ امام‌ حسين‌(ع) به‌خصوص‌ زينب‌ كبري‌3 مي‌داند، از اين‌ رو، امروز تكليف‌ اجتماعي‌ فقط‌ به‌ عهدة‌ مردان‌نيست‌، بلكه‌ زنان‌ نيز بنا به‌ تعهد ديني‌ و مسلماني‌ خويش‌، موظفند نسبت‌ به‌ جريان‌ حق‌و باطل‌ در جامعه‌ و مسألة‌ ولايت‌ و رهبري‌، موضع‌ داشته‌ باشند؛ از رهبري‌ حق‌ دفاع‌ كنند واز حكومتهاي‌ باطل‌ و فسادهاي‌ نالايق‌ مسؤولان‌ انتقاد كنند و از آنجا كه‌ پاي‌ حمايت‌ ازدين‌ در ميان‌ است‌، هميشه‌ در صحنه‌، حاضر باشند.

در تداوم‌ خطي‌ كه‌ حضرت‌ زينب‌3 در حمايت‌ از امام‌ معصوم‌ و افشاگري‌ عليه‌رويه‌هاي‌ ناسالم‌ حكام‌ داشت‌، حضرت‌ زينب‌ نيز در نهضت‌ كربلا دوشادوش‌ حسين‌ بن‌علي‌ مشاركت‌ داشت‌ و براي‌ ايفاي‌ اين‌ نقش‌، در معيّت‌ امام‌ خويش‌ از مدينه‌ تا مكه‌ و ازآنجا تا كربلا آمد و در صحنه‌هاي‌ مختلف‌، حضوري‌ فعّال‌ و تأثير گذار داشت‌.

عمده‌ترين‌ محورهايي‌ كه‌ مي‌توان‌ از حضور زن‌ در نهضت‌ عاشورا برداشت‌ كرد،موارد ذيل‌ است‌:

1- صبر و پايداري‌ و مقاومت‌ در برابر سختيها و مصيبتها، چه‌ در طول‌ نهضت‌ وچه‌ پس‌ از حادثة‌ عاشورا.

2- شهامت‌ و دليري‌ در افشاي‌ حقايق‌ و گفتن‌ سخن‌ حق‌ در برابر سلطة‌ جائر كه‌در اسلام‌ از بزرگترين‌ جهادها است‌.

3- پيام‌ رساني‌ و تبيين‌ روشنگري‌ در طول‌ سفر، حتي‌ پس‌ از بازگشت‌ از سفركربلا به‌ مدينه‌ كه‌ توسط‌ حضرت‌ زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ و ديگر بانوان‌ اهل‌ بيت‌، انجام‌مي‌گرفت‌.

4- كارهاي‌ پرستاري‌، پشتيباني‌ و امدادگري‌ در روز عاشورا و صحنه‌هاي‌

پس‌ ازآن‌.

5- روحيه‌ بخشي‌ و تشجيع‌ نسبت‌ به‌ رزم‌ آوران‌ يا ترغيب‌ مادران‌ يا همسران‌شهدا نسبت‌ به‌ دفاع‌ از امام‌ و رهبري‌ و فداكاري‌ در راه‌ حق‌، در عمل‌ زنان‌ اهل‌ بيت‌ وهمسر زهير، همسر مسلم‌ بن‌ عوسجه‌، ام‌ وهب‌، همسر خولي‌ و…

6- مديريت‌ در شرايط‌ بحران‌، كه‌ عمدتاً نقش‌ حضرت‌ زينب‌3 بود به‌ عنوان‌قافله‌ سالار اسيران‌ و سرپرست‌ كودكان‌ و حفظ‌ و مديريت‌ آن‌ مجموعة‌ داغدار، در شرايط‌سخت‌ دوران‌ اسارت‌ و در مقابل‌ نيروهاي‌ دشمن‌ و كوچ‌ دشوار شهر به‌ شهر تا رسيدن‌ به‌شام‌ و سپس‌ مدينه‌.

7- تغيير ماهيت‌ اسارت‌ و تبديل‌ آن‌ به‌ آزادسازي‌ انسانها و بيدادگري‌ اذهان‌جامعه‌. زينب‌، ام‌ كلثوم‌ و فاطمه‌ دختر امام‌ حسين‌، اسيران‌ آزادي‌ بخش‌ بودند و ذهنيت‌مردم‌ را نيز از اسيران‌ جنگي‌ متحول‌ ساختند.

8- عمق‌ بخشيدن‌ به‌ بُعد تراژديك‌ حادثه‌، كه‌ حاصل‌ نفس‌ حضور زنان‌ ودختركان‌ در يك‌ ماجراست‌ و تأثير گذاري‌ عاطفي‌ صحنه‌هاي‌ پس‌ از عاشورا و بسيج‌عواطف‌ به‌ نفع‌ جبهة‌ حق‌، گريستن‌ و سوگواري‌ اهل‌ بيت‌: و گرياندن‌ مردم‌ كوفه‌ و شام‌با سخنرانيهايشان‌، از عوامل‌ اين‌ عمق‌ بخشي‌ به‌ بُعد عاطفي‌ حماسة‌ عاشورا بود.

9- مراعات‌ حدود الهي‌ و عفاف‌ و متانت‌ يك‌ زن‌ مسلمان‌ و متعهد حتي‌ در شرايط‌اسارت‌ و زير سلطة‌ سربازان‌ دشمن‌. ان‌ شاء الله كه‌ اين‌ مقالة‌ ناچيز مورد قبول‌ درگاه‌خداوند و رضايت‌ زينب‌ كبري‌3 و اهل‌ بيت‌ قرار بگيرد.

 

منابع‌

1- درسها و عبرتهاي‌ عاشورا، حسين‌ ايماني‌ يامچي‌، موسسة‌ انتشارات‌ ظهور،تاريخ‌ چاپ‌ 77.

2- پيامهاي‌ عاشورا. جواد محدثي‌، پژوهشكدة‌ تحقيقات‌ اسلامي‌، نمايندگي‌ولي‌ فقيه‌ در سپاه‌.

3- نگاهي‌ كوتاه‌ به‌ زندگاني‌ زينب‌ كبري‌، سيد هاشم‌ محلاتي‌، انتشارات‌دفتر تبليغات‌ اسلامي‌1376.

4- چرا شيعه‌ بر تربت‌ امام‌ حسين‌ سجده‌ و در عزايش‌ گريه‌ مي‌كند؟ سيدمجتبي‌ ذاكري‌ شانديز، انتشارات‌ گل‌ ياس‌، پاييز1379.

5- چهرة‌ درخشان‌ حسين‌ بن‌ علي‌(ع) حاج‌ شيخ‌ علي‌ ربانّي‌ خلخالي‌، انتشارات‌مكتب‌ الحسين‌، آبان‌ ماه‌1379.

6- پوشش‌ زن‌ در گسترة‌ تاريخ‌، طيبه‌ پارسا، انتشارات‌ احسن‌ الحديث‌.

7- مقتل‌ الحسين‌، عبدالرزاق‌ مقرّم‌، مكتبة‌ بصيرتي‌، قم‌1394 هـ. ق‌.

8- الكامل‌، ابن‌ ايثر، دار احياء التراث‌ العربي‌، 1408 هـ. ق‌.

 

 نظر دهید »

کربلا ، عقل وعشق

15 آبان 1393 توسط صالح

مکرر از زبان برخى موافقین کم دانش و برخى مخالفین شنیده ایم، مثل این عبارت را که در کربلا در جنگ بین عقل و عشق، عشق پیروز شد، گویى کربلا صحنه عقب نشینى عقل است، گویى در کربلا عقل تعطیل شد و جاى خود را به عشق داد!
این تفکر که عقل و عشق جاى همدیگر را تنگ می کنند و اینها هووى یکدیگرند، تفسیر مسیحى - بودایى از عقل و عشق است، تفسیر اسلامى نیست، در تفسیر اسلامى، محبت بدون معرفت، محبت نیست و معرفت بدون محبت هم، معرفت نیست، یعنى نه تنها بین عقل و عشق تضاد و تزاحم نیست بلکه تلازم است.
اگر شما امر نیک را تعقل کردى، نمی توانى به آن عشق نورزى، و از آن طرف محال است که شما به چیزى عشق بورزى در حالی که آن را تعقل نکرده باشى و درکى از او نداشته باشى، اگر بدون تعقل به چیزى عشق ورزى، آن عشق نیست، تعصب است، و بین ایمان و تعصب در فرهنگ اسلامى تضاد است.

در روایتى هست که پیامبر فرمودند، هرکس تعصب بورزد یا بگذارد به نفعش تعصب بورزند، از دایره ایمان به خدا و قیامت خارج شده، یعنى مومن نیست.
همه در ذهنشان این است که ایمان نوعى تعصب است، فرهنگ عامه اینجور است که مومن یعنى متعصب، اما در فرهنگ پیامبر و اهل بیت این طور نیست، می فرمایند که ایمان از سنخ نور است و تعصب از سنخ ظلمت، ایمان از سنخ تواضع و خضوع در برابر حقیقت است و تعصب از سنخ استکبار است، ایمان، علم و معرفت و نوعى دانستن است و تعصب، جهل و نوعى ندانستن است.

ایمان محصول علم و درک است و تعصب محصول جهل، مومن چون می داند مومن می شود و جاهل چون نمی داند متعصب می شود برخى فکر می کنند هرجا که صداى چرتکه نیاید، منافع کوتاه مدت مادى نباشد، اینجا عقلانیت تعطیل شده، این یک تفکر مادى و ماتریالیستى است که بین ما مذهبى ها هم وجود دارد، که هرجا فداکارى شد، انگار عقلانیت تعطیل شده، این عقلانیت، عقلانیت بازارى است، یک عقلانیت هم، عقلانیت عاشورایى است، محاسبه هست، منتهى محاسبه با معیار حق و باطل است، اما در عقلانیت بازارى، محاسبه با میزان سود و ضرر مادى جرینگى شخصى آنى و فورى است، آن محاسبه شیطانى است و این محاسبه الهى ، وگرنه هر دو محاسبه و عقلانیت است، یکى عقلانیت کوتاه مدت و دیگرى بلند مدت، یکى محاسبه سود محور و دیگرى محاسبه حق محور است، عقلانیت بازارى و دیگرى عقلانیت حسینى.

 دکترازغدی

 نظر دهید »

غم نامه حضرت علي اصغر”ع”

08 آبان 1393 توسط صالح

خورشيد عاشورا، از اوج آسمان، حرارت را بر كربلا مي باريد. از ابتداي صبح، فرياد و نالة كودكان، از خيمه ها برپا بود. صداي واعطشا، كربلا را شرمنده كرده بود.

آنجا، گوشة خيمة رباب، كودكي شيرخوار، در آغوش مادر، بي تابي مي كرد. با گريه اش، گويا آب مي خواست. تشنه بود. اما مادر از او تشنه تر. شيري هم نداشت تا كودك را قدري آرام كند.

عصر عاشورا، حسين به خيمه ها آمد. براي خداحافظي. اهل حرم گرداگرد حسين حلقه زدند. تشنگي يادشان رفته بود. اين بار در فراق حسين اشك مي ريختند. در اين هياهو، حسين به خيمة رباب رفت تا با همسر و فرزند شيرخوارش وداع كند. علي اصغر با ديدن بابا، دست و پا تكان داد. حسين او را در آغوش گرفت. علي اصغر آرام شد. رباب نگاهي به حسين افكند. گويي با نگاهش از حسين، آب طلب مي كرد. اما نه براي خود. براي اين طفل معصوم.

حسين فرمود: «او را به نزد لشكر مي برم تا شايد سيرابش كنند.» به نزد سپاه عمر سعد آمد. علي را به روي دست گرفت و فرياد زد: «اي لشكر ستم سيرت، شما با من نبرد مي كنيد. اين كودك شيرخوار، تشنه است. او را از من بگيريد و سيرابش كنيد و به من بازگردانيد.»

آه! عجب صحنه اي! حسين، اينك با كودكي در آغوش به ميدان آمده. ديگر يار و ياوري براي او نمانده؟ آسمان و زمين دارند اين صحنه را تماشا مي كنند. اينك، حسين است و علي اصغر و يك لشكر. با او چه مي كنند؟ آيا كودكش را سيراب خواهند ساخت؟ اينكه خواستة مهمي نيست. حتماٌ اجابت مي كنند.

علي اصغر، لب تشنه، با گوشة چشمان كوچكش، لشكر را نظاره كرد. نامردماني را كه تشنة خون پدرش بودند. نگاهش را سوي پدر برگرداند. چشمان ملتمس بابا را ديد كه در ميان لشكر، بدنبال يك جوانمرد مي گشت تا اميدش را نااميد نسازد.

لبهاي خشكيدة بابا را ديد كه مانند دو چوب خشك، برهم مي خوردند. صورت زخمي و خونين بابا را نظاره مي كرد. چهرة خسته و مظلوم پدر را مي ديد.

و حسين، با شرمساري چهرة تشنة علي اصغر را تماشا مي كرد. علي و بابا محو تماشاي يكديگر بودند كه ناگهان حسين پاسخ خود را دريافت كرد. تيري سه شعبه از كمان حرمله رها گرديد و گلوي نازنين علي اصغر را دريد.
زضرب تير، چنان دست و پاي خود گم كرد كه خواست گريه كند، جان آن تبسم كرد

آخرين و كوچكترين سردار حسين نيز، با شربت شهادت، سيراب شد. حسين، دست خود را از خون گلوي اصغر پر كرد و بر آسمان افشاند و قطره اي از آن بر زمين باز نگرديد. اشك از چشمانش جاري شد و فرياد زد:«علي جان! خدا لعنت كند قومي را كه تو را كشتند.»

اينك حسين، ميان ميدان كربلا مانده. نه تاب ايستادن دارد و نه توان بازگشتن به خيمه ها را. آرام، اصغر را به پشت خيام برد. با شمشير قبر كوچكي حفر نمود و ميوة دلش را در ميان قبر گذاشت.

صداي ناله اي او را به خود آورد. رباب بود كه با اشكهاي خويش، كودك شيرخوارش را بدرقه مي كرد.

اي سردار كوچك حسين! اي علي اصغر! امشب دست توسل به دامان تو بسته ايم. با دستان كوچكت، گره از كار ما بگشا.

 نظر دهید »

حسین فهمیده در مکتب حسین (ع) درس آموخت

06 آبان 1393 توسط صالح

هشتم آبان هر سال، یادآور خاطره رزمنده کوچکی است که با نثار جان خود، بر سرخی و طراوت خون شهیدان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود. او در نوجوانی به یک‏باره قله‏های شرف و غیرت را پیمود که چه بسیار اهل ریاضت و سیر و سلوک، در پیمودن این راه پرفراز و نشیب، بر این رهگذر الهی غبطه می‏خورند.
آری، شهید حسین فهمیده با اشتیاق به دیدار پروردگار، سرشار از عشق به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی رحمه‏الله و غیرت و شهامت دینی، خود را لایق شهادت ساخت و خون خود را تا ابد در رگ‏های ایران اسلامی به جریان واداشت.

تولد و تحصیل

شهید محمد حسین فهمیده، در اردی‏بهشت سال 1346، در خانواده‏ای مذهبی در محله پامنار، از محله‏های قدیمی شهر قم، دیده به جهان گشود. دوران کودکی را به همراه دیگر فرزندان خانواده با صفا و صمیمیت، زیر سایه توجه و محبت پدر و مادری مهربان گذراند و در سال 1352 راهی مدرسه شد. چهار سال ابتدایی را زیر نظر معلمی روحانی گذراند و سال پنجم را به دلیل انتقال خانواده‏اش به شهر کرج، در مدارس این شهر سپری کرد. محمدحسین با عشق و علاقه به تحصیل، همواره دانش‏آموز وظیفه‏شناس و موفقی بود. او هم‏زمان با تحصیل، با پشتکار فراوان در کمک به پدر نیز می‏کوشید و با وجود سن کم، در فعالیت‏های مذهبی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی شرکت می‏جست.

فهمیده پس از پیروزی انقلاب

شهید فهمیده، پس از پیروزی انقلاب با تشکیل بسیج در آذر سال 1358 به فرمان امام خمینی رحمه‏الله ، به خیل عظیم بسیجیان جان بر کف پیوست.
پس از حوادث کردستان، با وجود سن کم و جثه کوچکش راهی آنجا شد، ولی برادران کمیته به علت کمی سن، او را بازگرداندند. این قهرمان کوچک آرام ننشست و با شرکت در آموزش‏های رزمی، تابستان سال 1359 را گذراند. محمد حسین، شهریور همان سال هم‏زمان با شروع جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران، خود را به جبهه‏های جنوب رساند.

از مدرسه تا جبهه جنوب

محمدحسین فهمیده، آن‏چنان گوش به فرمان رهبر بود که در شروع جنگ تحمیلی، بی‏درنگ با رساندن خود به جبهه، در اطاعت از فرمان رهبری و پاس‏داری از میهن کوشش‏ها کرد. با این حال، رزمندگان که متوجه شدند او سیزده سال دارد، وی را برگرداندند و درصدد برآمدند از او تعهد بگیرند دیگر از شهر کرج خارج نشود، ولی او رضایت نداد و خطاب به آنان گفت: «خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگویند هر جا باشم، آماده رفتن هستم. من باید به مملکت خدمت کنم. من تعهد نمی‏دهم». پس از این، زمزمه رفتن به جبهه را بین دوستان و خانواده‏اش سر داد. پس از آن، یک روز که به بهانه خرید نان از خانه خارج شده بود، به دوستش گفت سه روز بعد که به جنوب رسید، به خانواده‏اش خبر دهد که او به جبهه رفته است.

آموزگار ایثار

در خط مقدم جبهه، شهید فهمیده به اتفاق دوستش، محمدرضا شمس در یک سنگر بودند. محمدرضا زخمی شد و محمدحسین با سختی فراوان او را به پشت خط رساند و به جایگاه پیشین خود بازگشت. او با مشاهده تانک‏های عراقی که به طرف رزمندگان هجوم آورده و درصدد محاصره و قتل عام آنها بودند، تاب نیاورد و در حالی که تعدادی نارنجک به کمر بسته و در دستش گرفته بود، به طرف تانک‏ها حرکت کرد. در این هنگام، تیری به پایش خورد و او را مجروح ساخت، ولی نتوانست در اراده محکم و پولادین محمدحسین خللی وارد کند. ازاین‏رو، بدون هیچ تردیدی تصمیم خود را عملی ساخت و از لابه‏لای تیرهایی که از هر سو به طرفش می‏آمد، خود را به تانک پیشرو رساند و با استفاده از نارنجک، موفق شد آن را منفجر کند و خود نیز تکه تکه شد. پس از انفجار تانک، مهاجمان عراقی گمان کردند حمله‏ای صورت گرفته است. ازاین‏رو، روحیه خود را باختند و با سرعت هر چه تمام‏تر تانک‏ها را رها کردند و پا به فرار گذاشتند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته شد و پس از مدتی، نیروهای کمکی رسیدند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک‏سازی کردند.

خبر شهادت

صدای جمهوری اسلامی ایران، با قطع برنامه‏های عادی خود، اعلام کرد که نوجوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته، آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است.
امام خمینی رحمه‏الله در پیامی به مناسبت دومین سال‏گرد پیروزی انقلاب اسلامی فرمود: «رهبر ما آن طفل سیزده‏ساله‏ای است که با قلب کوچک خود، ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ‏تر است. با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید».
با این کلمات، حسین فهمیده و فداکاری او در تاریخ پرشکوه سرافرازی‏های ایران ثبت شد و جاودانه ماند. ا کنون هر نوجوان ایرانی، محمدحسین فهمیده را جاودانه‏ای می‏داند که سبب افتخار هر ایرانی است. بقایای پیکر شهید محمدحسین فهمیده در بهشت زهرای تهران، قطعه 24، ردیف 44، شماره 11، به خاک سپرده شد.

منبع : سایت نور پرتال





نمایش فایل های پیوست:

  • 123.pdf (305 کیلوبایت)
 نظر دهید »

خداحافظ دنیا...!

03 آبان 1393 توسط صالح

 سال بعد از عملیات والفجرمقدماتی از دل خاک فکه ، پیکرمطهر شهیدی را یافتند که اعداد وحروف نقش بسته برپلاکش زنگ زده بود ولی در جیب لباس خاکی اش برگه ای بود کوچک که نوشته هایش راباکمی دقت می شد خواند:

 بسمه تعالی

جنگ بالا گرفته است مجالی برای هیچ وصیتی نیست

 تاهنوز چند قطره خونی در بدن دارم ، حدیثی از امام پنجم می نویسم:

به توخیانت می کنند ، تومکن

 تورا تکذیب می کنند ، آرام باش

تورا می ستایند ، فریب مخور

 تورا نکوهش می کنند ، شکوه مکن

مردم شهر از تو بد می گویند ، اندوهگین مباش

همه مردم تو را نیک می خوانند ، مسرور مباش

آنگاه از ما خواهی بود

 دیگر، نایی در بدن ندارم

خداحافظ دنیا

 نظر دهید »

سلام بر حسین (ع)

03 آبان 1393 توسط صالح

ای زیارت عاشورا آنچه را خواستم به مولایم بگویم و نمی توانستم و نمی دانستم تو همه را به من گفتی و یاد دادی ..

ای زیارت عاشورا، ای گام بلند من تا مولا چقدر دوستت دارم، قلب را از تو بافته اند و آدمیان را از تو ساخته اند

ای تار و پود همه ی وجود، ای زیارت عاشورا، ای صدای بلند من تا مولا، ای سرنخ من تا مولا متحیر بودم از کدام راه باید به سوی مولا بروم ولی وقتی تو را یافتم توانستم از این حیرت خارج شوم و با تو مسیر به شناخت و معرفت طی خواهد شد ..

ای رفیق کهن، دیربازی است عمر را با تو طی کرده ایم ای همسفر دیرینه، خدای مرا با تو زنده بدارد با تو بمیراند با تو محشور بدارد ..

مردم نفس شان تنگ بود ونمی دانستند چون در تو وارد شوند آسایش یابند و من این را به آنان اعلام خواهم نمود ..

ای عالمیان کجایید نفس اینجاست در زیارت عاشورا .. عاشورا هر سال میاید و می رود و با سپری شدن آن دو چیز به جا می ماند: نخست پاداش عظیم و رحمت واسعه الهی و سعادت دنیا و آخرت و از سوی دیگر عذاب و غضب شدید الهی و شقاوت دو جهان ..

عاشورای 61 هجری نیز چنین بود و هنگامی که فصل نخست عاشورا با شهادت سالار شهیدان حضرت أباعبدالله الحسین علیه السلام به پایان رسید، دو گروه خیر و شر کاملا از هم جدا شدند و اصحاب امام حسین علیه السلام مستحق ثواب و رحمت عظیم خدا، و دشمنان ایشان مستوجب خشم و کیفر الهی شدند ..

خدای متعال درباره روز قیامت فرموده است: “یومئذ یتفرقون” در آن روز مردم متفرق و گروه گروه می شوند .. این آیه شریفه هر چند مربوط به قیامت است باید دانست که قیامت ما درهمین جا و ازاعمال ما دراین دنیا نشأت می گیرد و نحوه عملکرد مردم در عاشورا آنان را به دسته های اهل سعادت و اهل شقاوت تقسیم می کند ..

 در تاریخ آورده اند که “حبیب بن مظاهر اسدی” و “شمر بن ذی الجوشن” همشهری بودند و سال های سال همدیگر را می شناختند. اما سرانجام آنها فرسنگ ها با هم فاصله داشت و ماجرای عاشورا راهشان را از هم جدا کرد..

سرنوشت “حبیب” این بود که در شمار یاران سیدالشهدا علیه السلام جانفشانی کند و به فیض شهادت در جوار مولایش برسد در حالی که پایان کار “شمر” این بود که در صف دشمنان و قاتلان امام حسین علیه السلام درآمد ..

 و در آخرباید گفت خدایا در دل حسین علیه السلام چه گذشت که از همه چیز بگذشت

 1 نظر

متن دومین وصیت‌نامه شهید همت

28 مهر 1393 توسط صالح

نامی که هرگز از وجودم دور نیست و پیوسته با یادش آرزوی وصالش را در سر داشتم. سلام بر حسین(ع) سالار شهیدان اسوه و اسطوره بشریت.مادر گرامی و همسر مهربانم پدر و برادران عزیزم! درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید. چقدر شماها صبورید.خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم غنچه هایی که(کبوترانی که)همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند.الگو و اسوه هایی که معتقد به دادن جان برای گرفتن بقا (بقا و حیات ابدی)و نزدیکی با خدا چرا که «ان الله اشتری من المومنین».

من نیز در پوست خود نمی گنجم.گمشده ای دارم و خویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به در آیم.سیمهای خاردار مانعند.من از دنیای ظاهر‌فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم می دارد متنفرم(هوای نفس شیطان درون و خالص نشدن). در طول جنگ برادرانی که در عملیات شهید می شدند از قبل سیمایشان روحانی و نورانی می شد و هر بی طرفی احساس می کرد که نوبت شهادت آن برادر فرا رسیده است.

عزیزانم!این بار دوم است که وصیت نامه می نویسم ولی لیاقت ندارم و معلوم است که هنوز در بند اسارتم، هنوز خالص نشده‌ام و آلوده‌ام. از شروع انقلاب در این راه افتادم و پس از پیروزی انقلاب نیز سپاه را پناهگاه خوبی برای مبارزه یافتم، ابتدا در گیری با ضد انقلاب و خوانین در منطقه شهرضا (قمشه)و سمیرم سپس شرکت در خوزستان و جریان گروهک‌ها در خرمشهر پس از آن سفر به سیستان و بلوچستان (چابهار و کنارک)و بعدا حرکت به طرف کردستان دقیقا دو سال در کردستان هستم. مثل این است که دیگر جنگ با من عجین شده است. خداوند تاکنون لطف زیادی به این سراپا گنه کرده و توفیق مبارزه در راهش را نصیبم کرده است.اکنون من می روم با دنیایی انتظار، انتظار وصال و رسیدن به معشوق.ای عزیزان من توجه کنید: اول اگر خداوند فرزندی نصیبم کرد با اینکه نتوانستم در طول دورانی که همسر انتخاب کردم حتی یک هفته خانه باشم دلم می خواهد او را علی وار تربیت کنید.

همسرم انسان فوق‌العاده‌ای است، او صبور است و به زینب عشق می ورزد، او از تربیت کردن صحیح فرزندم لذت خواهد برد چون راهش را پیدا کرده است.اگر پسر به دنیا آورد اسم او را مهدی و اگر دختر به دنیا آورد اسم او را مریم بگذارید.چون همسرم از این اسم خوشش می آید.

دوم اینکه امام مظهر صفا، پاکی و خلوص و دریایی از معرفت است.فرامین او را مو به مو اجرا کنید تا خداوند از شما راضی باشدزیرا او ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد.

سوم اینکه هر چه پول دارم اول بدهی مکه مرا به پیگیری سپاه تهران (ستاد مرکزی)بدهید و بقیه را همسرم هر طور خواست خرج کند.

چهارم ملت ما ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت به درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وصل نماید و در این تلاش پیگیر مسلما نصر خدا شامل حال مومنین است. پنجم از مادر و همه فامیل و همسرم اگر به خاطر من بی تابی کنند راضی نیستم.مرا به خدا بسپارید و صبور و شجاع باشید.

حقیر حاج همت

 1 نظر

23 مهر شهادت پنجمین شهید محراب

22 مهر 1393 توسط صالح

 آیت الله اشرفی اصفهانی در سال 1281 ش در خمینی شهر اصفهان در خانواده ای روحانی متولد شد . شهید اشرفی تحصیلات ابتدایی مقدماتی را در خمینی شهر گذرانده و در سن 12 سالگی جهت ادامه تحصیل راهی اصفهان شد و طی حدود ده سال از محضر علمایی چون آیت الله سید مهدی درچه ای ، آیت الله سید محمد نجف آبادی، مرحوم فشاركی مرحوم مدرس استفاده كردند

ایشان دوران طلبگی خود را با نهایت عسرت و مشقت اقتصادی گذراند و در مدتی كه در حوزه اصفهان بودند هر هفته فاصله میان اصفهان تا خمینی شهر را كه دوازده كیلومتر بود طی می كردند خود می فرمود: دوشنبه خواركم تمام می شد سه شنبه دو ریال پولم را خرج می­كردم، چهارشنبه كه آخرین روز تحصیل بود بدون پول و غذا می گذراندم  

ایشان در توصیف شرایط تحصیلاتش در اصفهان می گوید:

در زمانی در حجره­ای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان زندگی می­كردیم . بسیاری از روزها نه چای داشتیم نه نفت و نه قند. برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی توالتهای مدرسه استفاده می كردم. در روزهای جمعه به یكی از مساجد دور افتاده اصفهان می­رفتم  و از صبح تا عصر درآن­مسجد درس های یك هفته را دوره می كردم در مدت دوازده ساعتی كه آنجا مطالعه می كردم غذای من فقط  مقداری دانه ذرت برشته بود.

در سال 1302ش در سن بیست سالگی جهت ادامه تحصیل و نیل به مقامات عالیه و دینی رهسپار حوزه علمیه قم گردید. در تمام طول مدت بیست و سه سال اقامت در قم و ایشان تنها سه یا چهار ماه با خانواده خود بودند و بقیه این سالها را  تنها مجرد سپری كردند

شهید اشرفی با همه مشكلات و مسائل آن زمان، در تحصیل علوم اسلامی و دینی جدیت به خرج می­داد. وپس از اندك زمانی از فضلا و مدرسین نامی و برجسته حوزه علمیه قم به شمار می­آمد و در سن 40 سالگی اجازه اجتهاد خود را از آیت الله خوانساری دریافت كرد

لذا مدت دوازده سال كه آیت الله اشرفی در محضر ایشان حضور می یافت تمام دروس آن مرحوم را می­نوشت و این نوشته ها ما هنوز موجود می باشد  

در سال 1335 ش شهید اشرافی بنا به دستور مرحوم آیت الله بروجردی جهت تبلیغ و نشر معارف و احكام  دین و تقویت بنیه دینی و مذهبی اهالی كرمانشاه به انجام اعزام و رحل اقامت افكند پس از ورود به كرمانشاه طلاب و شاگردان بسیاری را تربیت نمود

با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت آیت الله امام خمینی (ع) شهید اشرفی نیز حركت های وسیعی را در كرمانشاه پایه گذاری كرد . عمده ترین مراسم كه تا آن روز سابقه نداشت در واقع جرقه­ای بود در جهت شعله ور شدن یك آتش عظیم در این منطقه مجلس بزرگداشت شهادت آیت الله حاج سید مصطفی خمینی بود كه بنا به دعوت و اطلاعیه شهید اشرفی اصفهانی در مسجد آیت الله بروجردی منعقد گردید در مجلس سخنرانی های پر هیجان و انقلابی مطرح شد. و ساواك با و جود بسیج تمام نیرو وقوای خود برای دستگیری و كار شكنی در مراسم موفق نشد سخنرانان به طور مخفیانه از شهر خارج شدند

شهید آیت الله اشرفی اصفهانی پس از 80 سال زندگی پرافتخار و خدمت به اسلام و قرآن، توسط یكی از مزدوران آمریكا و منافقین كوردل در ساعت 15/12 ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگی پرافتخارش نه تنها بسته نشد بلكه ورقی دیگر خورد و نامش در صحنه گیتی مانند خورشید برای همیشه می درخشد. این نوشتار خلاصه ای از زندگی نامه این شهید بزرگوار می باشد.

شهید بزگوار حضرت آیت الله حاج آقا عطاء الله اشرفی اصفهانی در سال 1323 هجری قمری در یك خانواده روحانی در خمینی شهر متولد شد. وی فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین میرزا اسدالله فرزند مرحوم حجت الاسلام میرزا محمد جعفر بود و جد اعلای ایشان از علمای بزرگ جبل عامل بود. وی تنها فرزند ذكوری بود كه از پدرشان بیادگار مانده بود و پس از دوران كودكی جهت تحصیل علوم دینیه به شهر اصفهان رهسپار شد.

تحصیلات:

شهید آیت الله اشرفی از آغاز كودكی برای تحصیل علوم دینیه به حوزه علمیه آمد و ابتدا در یكی از مدارس قدیمی به نام مدرسه نوریه به تحصیل مشغول شد و مدت 10 سال بطور متوالی در حوزه علمیه اصفهان اشتغال به تحصیل داشتند. سپس در سن 22 سالگی جهت ادامه تحصیل و طی مدارج عالیه علوم اسلامی رهسپار حوزه علمیه قم شد.

ایشان جمعا مدت 23 سال در حوزه علمیه قم و 12 سال در حوزه علمیه اصفهان بود و در این مدتی كه در این دو حوزه علمیه اشتغال داشت ضمن كسب علم و دانش و نیل به درجات عالیه اجتهاد، مورد توجه خاص اساتید بزرگ و علما بود و مرحوم آیت الله بروجردی و مرحوم آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری به ایشان عنایت خاصی داشتند. بطوریكه هر وقت به اصفهان می رفت و سپس به قم مراجعت می كرد این دو بزرگوار و همچنین دیگر علما از ایشان دیدن می كردند

خدمات آن شهید بزرگوار:

  تاسیس حوزه علمیه امام خمینی در باختران و اداره این حوزه با بیش از 60 نفر طلاب.1

  2- بازسازی مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی

  3-توسعه كتابخانه مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی كه قریب دو هزارجلد به كتابهای آن اضافه نمودند

  4-تاسیس حوزه علمیه جهت خواهران، كه پس از شهادت ایشان به نام حوزه علمیه شهید محراب نامگذاری شد

  5-ایجاد وحدت كامل بین روحانیت شیعه و سنی كه از بزرگترین خدمات آن شهید است كه در طول تصدی مسئولیت بعنوان امام جمعه در این رابطه سمینارهای متعددی در شهرهای مختلف بویژه با حضور برادران اهل سنت تشكیل داد كه اثرات بسیار مطلوبی داشته است

  6-بازسازی مسجد جامع باختران كه از بركت نماز جمعه این مسجد بازسازی كامل شده است

  7-بازنمودن شماره حسابهای متعدد به نام مهاجرین جنگی و جبهه جنگ و بازسازی مناطق جنگی و همچنین كمك به سیل زدگان خوزستان و زلزله كرمان و طبس كه تمام وجوه این شماره حسابها جمع آوری و برای نجات برادران و خواهران آسیب دیده و برادران رزمنده صرف شده است

نقش شهید در دوران دفاع مقدس:

با آغاز جنگ تحمیلی و بسیج همه جانبه مردم و قوای مسلح برای حضور در جبهه و پشتیبانی جبهه های جنگ، آیت الله اشرفی نیز با مهم توصیف كردن مسئله جنگ، در مدت 25 ماه در تمام خطبه های نماز جمعه و مصاحبه ها و پیام های خود به حضور مردم در جبهه ها تأكید می ورزیدند.

شهید محراب، دائماً با حضور در جبهه ها به دیدار رزمندگان می شتافت و مقید بود كه برای آنان سخنرانی كند. و با یكایك رزمندگان مصافحه می كرد و با آنان به گفتگو می نشست و می فرمود: “وقتی به جبهه می روم تا مدتی روحیه ام قوی می شود.”

علی رغم كهولت سن مسافت های طولانی و راه های صعب العبور را به عشق دیدار دلاور مردان جبهه توحید، با وسایل نقلیه نظامی در شرایط دشوار می پیمود. بارها در جبهه های ایلام، قصر شیرین و پادگان ابوذر، گیلان غرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر، سومار حضور یافت و با سخنرانی های دلنشین، به سپاهان اسلام روحیه بخشید. پس از آزادی قصر شیرین به آن شهر سفر كرد و با خواندن دو ركعت نماز شكر در مسجد این شهر،‌ سپاسگزاری خود را به درگاه خداوند به جای آورد.

وجود آن روحانی جلیل القدر در مناطق عملیاتی سبب دلگرمی رزمندگان و باعث شور و شوق بسیار در آنها می گردید. یك بار پس از عزیمت به منطقه جنوب، عازم شهر آزاد شده بستان گردید و زیر بمباران وحشیانه دشمن وارد شهر شد و از آنجا عازم آبادان شد. هنگام آغاز عملیات فتح المبین در دوم فروردین 1361، در قرارگاه حضور یافت و پیشنهاد كرد عملیات به نام حضرت زهرا سلام الله علیها نامگذاری شود

در دومین سفر خود به خوزستان پس از آزادی خرمشهر، عازم اهواز شد و مردم این شهر نماز شكر را به امامت ایشان به جای آوردند. بعداز ظهر همان روز علی رغم مخالفت فرماندهان، وی و امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شدند و پس از ورود به شهر، به مسجد جامع در جمع رزمندگان حضور یافتند و فرمودند:

“امروز یكی از روزهای مهم اسلامی و یوم الله است و از جمله آرزوهای من فتح خرمشهر بود كه بحمدالله من زنده ماندم و این روز را دیدم.”

در شب جمعه هشتم مهر 1361 در منطقه غرب، عملیات مسلم بن عقیل با حضور شهید و تنی چند از مقامات كشوری و لشكری آغاز شد. ایشان در آن شب حال عجیبی داشت و یك لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود و لحظه ای هم به استراحت نپرداخت. نزدیكی های صبح بود كه یك عدد گلوله توپ در نزدیكی چادر ایشان منفجر شد.

فرماندهان جهت ترك آن محل اصرار كردند،‌اما ایشان نپذیرفت و فرمود:

“من از این محل نمی روم و آماده هر گونه مسئله ای هستم، زیرا خون من رنگین تر و جان من عزیزتر از این عزیزان رزمنده نیست. من باید تا پایان عملیات اینجا باشم.” سرانجام شهید محلاتی، عبا و عمامه ایشان را برداشت و بر سر و دوش ایشان گذاشت و عصا را به دستش داده و او را عازم كرمانشاه كرد.

 

در پشت جبهه هم فعالیت های چشگیری داشت كه از جمله آنها افتتاح حسابی در بانك برای جمع آوری كمك های نقدی به جبهه ها بود. حساب دیگری نیز جهت كمك به مهاجران جنگ افتتاح كردند. حساب دیگری نیز جهت بازسازی منطقه گیلان غرب كه به استان كرمانشاه محول شده بود، اختصاص دادند

شهید به مسئله وحدت بین شیعه و سنی اهمیتی فوق العاده می داد و اقدامات ایشان در این زمینه بسیار مؤثر واقع می شد

شهادت آن شهید بزرگوار:

ایشان پس از 80 سال زندگی پرافتخار خود و خدمت به اسلام و قرآن توسط یكی از مزدوران امریكا و منافقین كوردل در ساعت 15/12 ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگی پرافتخارش نه تنها بسته نشد بلكه ورقی دیگر خورد و نامش در صحنه گیتی مانند خورشید برای همیشه می درخشد،‌ روحش شاد و نامش جاویدان باد.

 

 1 نظر

پیام غدیر

22 مهر 1393 توسط صالح

 

برخی بر این باور بودند و گفتند که بعد از پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله، کتاب خدا ما را بس است: «حسبنا کتاب الله».[1] و این یعنی تمسک به یک متن ساکت، بی ‌آنکه به سخنگو و مفسر واقعی آن رجوع شود و نیز به کار بستن قانون اساسی در جامعه بی آنکه فردی آگاه [2]، متولی اجرای آن باشد.

دو کارکرد مهم اجتماعی پیامبر خاتم
این اعتقاد، در عمل، سبب تعطیلی دو کارکرد مهم پیامبر صلی الله علیه و آله در جامعه شد. یکی اینکه او به حکم الهی مبیّن و مفسر آیات قرآن بود تا مردم این قانون اساسی را از او فراگیرند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»[3] ؛ و قرآن را [هم‏] به سوى تو نازل كردیم به خاطر اینكه براى مردم آنچه را كه براى [هدایتشان‏] به سویشان نازل شده بیان كنى.

و دیگر اینکه او متولی اجرای احکام دین، و قوانین قرآن کریم در جامعه بود. آیات ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله بر مردم و الزام مردم به پیروی از دستورات آن حضرت[4] همه بر این اساس استوار است.
این خود نشان می ‌دهد قرآن کریم، بی معلم، رسالت هدایت[5]، و بی ‌متولی، وظیفه ‌ی زدودن اختلاف از جامعه [6] را هرگز آنگونه که باید ادا نخواهد کرد.
برای همین لازم بود آن دو شأن رسول خدا صلی الله علیه و آله ؛ پس از ایشان همچنان در امت اسلامی تداوم داشته باشد. برای همین، عقل حکم می ‌کند پس از او کسی در مسند جانشینی او قرارگیرد که شبیه ‌ترین افراد به آن حضرت باشد، به ویژه در اجرای این دو رسالت؛ هم تبیین کننده ‌ی وحی الهی باشد (قرآن و معارف الهی)، و هم بتواند جامعه اسلامی را به مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله بر اساس آموزه ‌های وحیانی و نه نفسانی اداره کند.

صحیح ترین پاسخ به اساسی ترین نیاز

«غدیر» پاسخ به این نیاز اساسی و جدی جامعه ‌ی بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله تا قیامت بود. در آن روز کسی از جانب خدا - و نه مردم و نه حتی رسول خدا صلی الله علیه و آله - برگزیده و به مردم معرفی شد که شبیه ترین به رسول خدا صلی الله علیه و آله و به منزله ‌ی خود حضرت بود.[7]

بی ‌تردید اگر کسی در امت اسلامی یافت می ‌شد که در این ویژگی ‌ها برتر از آن حضرت بود؛ دست او در دستان پیغمبر صلی الله علیه و آله قرار می ‌گرفت و به مردم معرفی می ‌شد؛ اما شایسته ‌تر از امام علی علیه السلام وجود نداشت. این را هم شیعه نوشته است هم سنی.[8]
بنابراین غدیر یعنی تداوم راه پیغمبر صلی الله علیه و آله و بهره ‌مندی جامعه از برکات علمی و اجرایی وحیانی، و بی ‌اعتنایی به آن (آنگونه که در سقیفه رخ داد) یعنی محروم کردن امت اسلامی از این برکات حیاتی.
دهها سوال بی پاسخ
کسانی که معتقدند پیامبر صلی الله علیه و آله برای بعد از خودش وصیتی نکرد و جانشینی معرفی ننمود و غدیر، مجلس آشتی ‌کنانی بود که به رو بوسی و رفع کدورتها گذشت، باید بگویند که آن برکات حیاتی چه شد؟ امت رها شد تا محروم بماند از معارف وحیانی و بی ‌پاسخ بماند به سوالات متعددی که مطرح ‌می ‌شد و پاسخی برای آن نبود جز در کلام علی و اولاد علی علیهم السلام؟
اگر کتاب خدا ما را بس بود و نیازی به غدیر و اهل بیت وحی علیهم السلام نبود، پس چرا آتش فتنه از همان روز برافروخته شد و با گذر زمان بر شعله ‌هایش افزوده شد؟ و امروز که چهارده قرن از آن بی ‌مهری به غدیر در نشست سقیفه می ‌گذرد با اینکه قرآن با بهترین چاپ و به وفور در میان مسلمان هست؛ اختلاف و کشتار، نفَس امت اسلامی را بریده است؟
مگر قرآن نیامد تا رفع اختلاف کند؟ قلبها را به هم نزدیک کند؟ لامذهبها و پیروان دیگر ادیان و آیین ها را جذب خود کند و همه را زیر پرچم توحید از سعادت دنیا و آخرت بهره ‌مند کند؟ پس کو؟ چرا نشد؟ و هر چه تلاش‌ می ‌کنید نمی ‌شود که هیچ، محصول کار شما آب به آسیاب دشمن می ‌شود؟ چرا؟
پاسخ این است که کتاب خدا ما را بس نیست؟|

قرآنِ نوشته بر پوست در کنار مرجعیت علمی و عملی

امت اسلامی نیازمند به غدیر است و باید دل و جان ببندد به «حدیث ثقلین» که قرآن و اهل بیت وحی علیهم السلام را به هم پیوند زده است. با غدیر است که کشتی دین، ناخدایی شایسته می ‌یابد که می ‌تواند کشتی نشستگان را سلامت به ساحل نجات برساند.
غدیر به ما می ‌آموزد که دین باید متولی ‌ایی داشته باشد دانشمند، که توان پاسخگویی به هر نوع سوالی را داشته باشد و سوالی را بی ‌جواب نگذارد، و هم مدیر که قدرت سامان بخشیدن به نظام سیاسی اجتماعی جامعه در او باشد.

پی نوشت:

1) این سخنی است که اولین بار، خلیفه دوم بر زبان راند. ر.ک به صحیح بخاری ح 3052، 3168، 4431 و صحیح مسلم، ح20، 1637.
2) در دو روایت که اهل سنت نقل کردهآ‌اند ابوبکر (اولین کسی که بر مسند خلافت رسول خدا (ص) تکیه زد) و نیز عمر(خلیفهآ‌ی بعد از او)، معنای واژه ی قرآنی «أبّا» را نمیآ‌دانستند (الدر المنثور فی تفسیر المأثور 6/317) تا چه رسد به احاطه علمی به معارف گسترده و عمیق قرآن کریم.
درست است كه بسیارى از دانشمندان اهل سنت از این دو حدیث نتیجه گرفته‏اند كه هیچكس نباید در مورد مسائلى كه آگاه نیست، مخصوصا در كتاب اللَّه، سخنى بگوید، ولى بالآخره جاى این سوال باقى است كه چگونه كسى كه به عنوان پیشوا و خلیفه مسلمین مى‏خواهد حكومت كند از مفهوم لغتى كه در متن قرآن مجید آمده و چندان پیچیدگى ندارد آگاه نباشد؟ اینها همه دلیل بر این است كه باید در هر عصر و زمان رهبرى الهى در میان مردم بوده باشد كه از تمام مسائل شرع آگاه و از هر اشتباه و خطایى مصون و معصوم باشد. تفسیر نمونه، 26/152
3) نحل/44
4) نساء/59
5) «الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ» بقره/185
6) «مَا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَین لهمُ الَّذِى اخْتَلَفُواْ فِیهِ» نحل/64
7) با استناد به آیه ‌ی مباهله (آل عمران/61) ثابت می ‌شود امیرمومنان علیه السلام به منزله ‌ی جان پیغمبر صلی الله علیه و آله است.
8) ر.ک به کتاب «افضلیة الامام علی علیه السلام علی الصحابة»، انتشارات مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام.

 

 نظر دهید »

شعر غدیر

20 مهر 1393 توسط صالح

 

چه صدایی ست كه احساس مرا می خواند                             مثل آواز حرا سمت خدا می خواند

چه شگفت است كه باران صدا می بارد                                 واژه در واژه غزل های رها می بارد

واژه ها طعم اهورایی كوثر دارد                                         وحی می بارد و حس خوش باور دارد

باور این است كه تا قافله ها برگردند                                    واجب اینجاست همه نافله ها برگردند

شد مقدر كه رسالت به ولایت برسد                                     دین شكوفا به درختی كه نهایت برسد

دین شكوفا برسد آینه لبریز شود                                          عشق در ذوق غدیر عاطفه انگیز شود

دستی از سلسله ی نور به بالا برسد                                      اوج “من كنت” به سرشانه ی مولا برسد  

” هركه مولای من اویم…” و محمد می گفت                          نور از نور هر آیینه مجدد می گفت

پیش از این گفت نه یك بار ولی نشنیدند                                 هر چه با صوت رسا گفت علی، نشنیدند

ولی امروز غدیر است و شنیدن جاریست                              همه جا زمزمه ی روشن دیدن جاریست

و شنیدیم نبی گفت علی تان مولاست                                     و پس از این، نفَس سبز ولی تان مولاست

یازده مرتبه این نور سفر خواهد كرد                                     نسل ها را نفسی تازه خبر خواهد كرد

كه غدیر آمده تا جاری كوثر باشد                                         چهارده آینه گسترده ی باور باشد

باور این است كه هر لحظه ولایت با ماست                            از غدیری كه نفس های هدایت با ماست

باز ای همنفسان حس شكوفا دارم                                          بویی از پیرهن یوسف زهرا دارم

ناگهان می رسد آن ماه كه هستی با اوست                               خم سربسته ی راز است كه مستی با اوست

 مست مهدی شده ام ساز سكوتی بزنید                                   در غدیری كه شكوفاست قنوتی بزنید                  خلیل عمرانی

 نظر دهید »

اخلاص در اندیشه و عمل

19 مهر 1393 توسط صالح

آنچه موجب می شود که انسان،اندیشه وعمل را برای خدا خالص گرداند، بریدن از غیر خداست؛ و این، به معنای ترک مطلق نیست، بلکه بدین معناست که به آن، وابستگی روحی وقلبی نداشته باشد؛ انگیزه اولی وذاتی دراندیشه و عمل، خدا باشد وانگیزه های دیگر_اگروجود داشته باشند_ درطول آن انگیزه قرارگیرند. اخلاص نیز معلول ترک تعلّق ودارذای مراتبی میباشد؛ ترک تعلّق هرقدر بیشتر باشد، اخلاص از شدّ ت بیشتری برخوردار است.
امام باقر_ علیه السلام_  می فرماید:(لا یکون العابد عابدا لله حقّ عبادته ینقطع عن الخلق کلّه إلیه (فح) یقول: هذا خالص لی فیتقبّله بکرمه )؛ (مستدرک، ج1،6 ص 10) عابد، عبادت خدا را آنچنانکه سزاوار عبادت است، به جا نمی آورد؛ مگر اینکه انقطاع از تمام خلق پیدا کند و به سوی او توجّه داشته باشد و حرکت کند. در این هنگام است که خداوند می فرمایداین عبادت، خالص برای من است ) و آن را به کرم خود قبول می کند.
شرایطی که برشمرده شد؛ معنوی بوده و نتیجه ی اینها_که رابطه ی صحیح با خدا باشد_ نیز معنوی خواهد بود.

 1 نظر
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

حجرات

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس