حجرات

  • خانه 
  • متن دومین وصیت‌نامه شهید همت 
  • تماس  
  • ورود 

سلام بر حسین (ع)

03 آبان 1393 توسط صالح

ای زیارت عاشورا آنچه را خواستم به مولایم بگویم و نمی توانستم و نمی دانستم تو همه را به من گفتی و یاد دادی ..

ای زیارت عاشورا، ای گام بلند من تا مولا چقدر دوستت دارم، قلب را از تو بافته اند و آدمیان را از تو ساخته اند

ای تار و پود همه ی وجود، ای زیارت عاشورا، ای صدای بلند من تا مولا، ای سرنخ من تا مولا متحیر بودم از کدام راه باید به سوی مولا بروم ولی وقتی تو را یافتم توانستم از این حیرت خارج شوم و با تو مسیر به شناخت و معرفت طی خواهد شد ..

ای رفیق کهن، دیربازی است عمر را با تو طی کرده ایم ای همسفر دیرینه، خدای مرا با تو زنده بدارد با تو بمیراند با تو محشور بدارد ..

مردم نفس شان تنگ بود ونمی دانستند چون در تو وارد شوند آسایش یابند و من این را به آنان اعلام خواهم نمود ..

ای عالمیان کجایید نفس اینجاست در زیارت عاشورا .. عاشورا هر سال میاید و می رود و با سپری شدن آن دو چیز به جا می ماند: نخست پاداش عظیم و رحمت واسعه الهی و سعادت دنیا و آخرت و از سوی دیگر عذاب و غضب شدید الهی و شقاوت دو جهان ..

عاشورای 61 هجری نیز چنین بود و هنگامی که فصل نخست عاشورا با شهادت سالار شهیدان حضرت أباعبدالله الحسین علیه السلام به پایان رسید، دو گروه خیر و شر کاملا از هم جدا شدند و اصحاب امام حسین علیه السلام مستحق ثواب و رحمت عظیم خدا، و دشمنان ایشان مستوجب خشم و کیفر الهی شدند ..

خدای متعال درباره روز قیامت فرموده است: “یومئذ یتفرقون” در آن روز مردم متفرق و گروه گروه می شوند .. این آیه شریفه هر چند مربوط به قیامت است باید دانست که قیامت ما درهمین جا و ازاعمال ما دراین دنیا نشأت می گیرد و نحوه عملکرد مردم در عاشورا آنان را به دسته های اهل سعادت و اهل شقاوت تقسیم می کند ..

 در تاریخ آورده اند که “حبیب بن مظاهر اسدی” و “شمر بن ذی الجوشن” همشهری بودند و سال های سال همدیگر را می شناختند. اما سرانجام آنها فرسنگ ها با هم فاصله داشت و ماجرای عاشورا راهشان را از هم جدا کرد..

سرنوشت “حبیب” این بود که در شمار یاران سیدالشهدا علیه السلام جانفشانی کند و به فیض شهادت در جوار مولایش برسد در حالی که پایان کار “شمر” این بود که در صف دشمنان و قاتلان امام حسین علیه السلام درآمد ..

 و در آخرباید گفت خدایا در دل حسین علیه السلام چه گذشت که از همه چیز بگذشت

 1 نظر

متن دومین وصیت‌نامه شهید همت

28 مهر 1393 توسط صالح

نامی که هرگز از وجودم دور نیست و پیوسته با یادش آرزوی وصالش را در سر داشتم. سلام بر حسین(ع) سالار شهیدان اسوه و اسطوره بشریت.مادر گرامی و همسر مهربانم پدر و برادران عزیزم! درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید. چقدر شماها صبورید.خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم غنچه هایی که(کبوترانی که)همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند.الگو و اسوه هایی که معتقد به دادن جان برای گرفتن بقا (بقا و حیات ابدی)و نزدیکی با خدا چرا که «ان الله اشتری من المومنین».

من نیز در پوست خود نمی گنجم.گمشده ای دارم و خویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به در آیم.سیمهای خاردار مانعند.من از دنیای ظاهر‌فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم می دارد متنفرم(هوای نفس شیطان درون و خالص نشدن). در طول جنگ برادرانی که در عملیات شهید می شدند از قبل سیمایشان روحانی و نورانی می شد و هر بی طرفی احساس می کرد که نوبت شهادت آن برادر فرا رسیده است.

عزیزانم!این بار دوم است که وصیت نامه می نویسم ولی لیاقت ندارم و معلوم است که هنوز در بند اسارتم، هنوز خالص نشده‌ام و آلوده‌ام. از شروع انقلاب در این راه افتادم و پس از پیروزی انقلاب نیز سپاه را پناهگاه خوبی برای مبارزه یافتم، ابتدا در گیری با ضد انقلاب و خوانین در منطقه شهرضا (قمشه)و سمیرم سپس شرکت در خوزستان و جریان گروهک‌ها در خرمشهر پس از آن سفر به سیستان و بلوچستان (چابهار و کنارک)و بعدا حرکت به طرف کردستان دقیقا دو سال در کردستان هستم. مثل این است که دیگر جنگ با من عجین شده است. خداوند تاکنون لطف زیادی به این سراپا گنه کرده و توفیق مبارزه در راهش را نصیبم کرده است.اکنون من می روم با دنیایی انتظار، انتظار وصال و رسیدن به معشوق.ای عزیزان من توجه کنید: اول اگر خداوند فرزندی نصیبم کرد با اینکه نتوانستم در طول دورانی که همسر انتخاب کردم حتی یک هفته خانه باشم دلم می خواهد او را علی وار تربیت کنید.

همسرم انسان فوق‌العاده‌ای است، او صبور است و به زینب عشق می ورزد، او از تربیت کردن صحیح فرزندم لذت خواهد برد چون راهش را پیدا کرده است.اگر پسر به دنیا آورد اسم او را مهدی و اگر دختر به دنیا آورد اسم او را مریم بگذارید.چون همسرم از این اسم خوشش می آید.

دوم اینکه امام مظهر صفا، پاکی و خلوص و دریایی از معرفت است.فرامین او را مو به مو اجرا کنید تا خداوند از شما راضی باشدزیرا او ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد.

سوم اینکه هر چه پول دارم اول بدهی مکه مرا به پیگیری سپاه تهران (ستاد مرکزی)بدهید و بقیه را همسرم هر طور خواست خرج کند.

چهارم ملت ما ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت به درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وصل نماید و در این تلاش پیگیر مسلما نصر خدا شامل حال مومنین است. پنجم از مادر و همه فامیل و همسرم اگر به خاطر من بی تابی کنند راضی نیستم.مرا به خدا بسپارید و صبور و شجاع باشید.

حقیر حاج همت

 1 نظر

23 مهر شهادت پنجمین شهید محراب

22 مهر 1393 توسط صالح

 آیت الله اشرفی اصفهانی در سال 1281 ش در خمینی شهر اصفهان در خانواده ای روحانی متولد شد . شهید اشرفی تحصیلات ابتدایی مقدماتی را در خمینی شهر گذرانده و در سن 12 سالگی جهت ادامه تحصیل راهی اصفهان شد و طی حدود ده سال از محضر علمایی چون آیت الله سید مهدی درچه ای ، آیت الله سید محمد نجف آبادی، مرحوم فشاركی مرحوم مدرس استفاده كردند

ایشان دوران طلبگی خود را با نهایت عسرت و مشقت اقتصادی گذراند و در مدتی كه در حوزه اصفهان بودند هر هفته فاصله میان اصفهان تا خمینی شهر را كه دوازده كیلومتر بود طی می كردند خود می فرمود: دوشنبه خواركم تمام می شد سه شنبه دو ریال پولم را خرج می­كردم، چهارشنبه كه آخرین روز تحصیل بود بدون پول و غذا می گذراندم  

ایشان در توصیف شرایط تحصیلاتش در اصفهان می گوید:

در زمانی در حجره­ای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان زندگی می­كردیم . بسیاری از روزها نه چای داشتیم نه نفت و نه قند. برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی توالتهای مدرسه استفاده می كردم. در روزهای جمعه به یكی از مساجد دور افتاده اصفهان می­رفتم  و از صبح تا عصر درآن­مسجد درس های یك هفته را دوره می كردم در مدت دوازده ساعتی كه آنجا مطالعه می كردم غذای من فقط  مقداری دانه ذرت برشته بود.

در سال 1302ش در سن بیست سالگی جهت ادامه تحصیل و نیل به مقامات عالیه و دینی رهسپار حوزه علمیه قم گردید. در تمام طول مدت بیست و سه سال اقامت در قم و ایشان تنها سه یا چهار ماه با خانواده خود بودند و بقیه این سالها را  تنها مجرد سپری كردند

شهید اشرفی با همه مشكلات و مسائل آن زمان، در تحصیل علوم اسلامی و دینی جدیت به خرج می­داد. وپس از اندك زمانی از فضلا و مدرسین نامی و برجسته حوزه علمیه قم به شمار می­آمد و در سن 40 سالگی اجازه اجتهاد خود را از آیت الله خوانساری دریافت كرد

لذا مدت دوازده سال كه آیت الله اشرفی در محضر ایشان حضور می یافت تمام دروس آن مرحوم را می­نوشت و این نوشته ها ما هنوز موجود می باشد  

در سال 1335 ش شهید اشرافی بنا به دستور مرحوم آیت الله بروجردی جهت تبلیغ و نشر معارف و احكام  دین و تقویت بنیه دینی و مذهبی اهالی كرمانشاه به انجام اعزام و رحل اقامت افكند پس از ورود به كرمانشاه طلاب و شاگردان بسیاری را تربیت نمود

با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت آیت الله امام خمینی (ع) شهید اشرفی نیز حركت های وسیعی را در كرمانشاه پایه گذاری كرد . عمده ترین مراسم كه تا آن روز سابقه نداشت در واقع جرقه­ای بود در جهت شعله ور شدن یك آتش عظیم در این منطقه مجلس بزرگداشت شهادت آیت الله حاج سید مصطفی خمینی بود كه بنا به دعوت و اطلاعیه شهید اشرفی اصفهانی در مسجد آیت الله بروجردی منعقد گردید در مجلس سخنرانی های پر هیجان و انقلابی مطرح شد. و ساواك با و جود بسیج تمام نیرو وقوای خود برای دستگیری و كار شكنی در مراسم موفق نشد سخنرانان به طور مخفیانه از شهر خارج شدند

شهید آیت الله اشرفی اصفهانی پس از 80 سال زندگی پرافتخار و خدمت به اسلام و قرآن، توسط یكی از مزدوران آمریكا و منافقین كوردل در ساعت 15/12 ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگی پرافتخارش نه تنها بسته نشد بلكه ورقی دیگر خورد و نامش در صحنه گیتی مانند خورشید برای همیشه می درخشد. این نوشتار خلاصه ای از زندگی نامه این شهید بزرگوار می باشد.

شهید بزگوار حضرت آیت الله حاج آقا عطاء الله اشرفی اصفهانی در سال 1323 هجری قمری در یك خانواده روحانی در خمینی شهر متولد شد. وی فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین میرزا اسدالله فرزند مرحوم حجت الاسلام میرزا محمد جعفر بود و جد اعلای ایشان از علمای بزرگ جبل عامل بود. وی تنها فرزند ذكوری بود كه از پدرشان بیادگار مانده بود و پس از دوران كودكی جهت تحصیل علوم دینیه به شهر اصفهان رهسپار شد.

تحصیلات:

شهید آیت الله اشرفی از آغاز كودكی برای تحصیل علوم دینیه به حوزه علمیه آمد و ابتدا در یكی از مدارس قدیمی به نام مدرسه نوریه به تحصیل مشغول شد و مدت 10 سال بطور متوالی در حوزه علمیه اصفهان اشتغال به تحصیل داشتند. سپس در سن 22 سالگی جهت ادامه تحصیل و طی مدارج عالیه علوم اسلامی رهسپار حوزه علمیه قم شد.

ایشان جمعا مدت 23 سال در حوزه علمیه قم و 12 سال در حوزه علمیه اصفهان بود و در این مدتی كه در این دو حوزه علمیه اشتغال داشت ضمن كسب علم و دانش و نیل به درجات عالیه اجتهاد، مورد توجه خاص اساتید بزرگ و علما بود و مرحوم آیت الله بروجردی و مرحوم آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری به ایشان عنایت خاصی داشتند. بطوریكه هر وقت به اصفهان می رفت و سپس به قم مراجعت می كرد این دو بزرگوار و همچنین دیگر علما از ایشان دیدن می كردند

خدمات آن شهید بزرگوار:

  تاسیس حوزه علمیه امام خمینی در باختران و اداره این حوزه با بیش از 60 نفر طلاب.1

  2- بازسازی مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی

  3-توسعه كتابخانه مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی كه قریب دو هزارجلد به كتابهای آن اضافه نمودند

  4-تاسیس حوزه علمیه جهت خواهران، كه پس از شهادت ایشان به نام حوزه علمیه شهید محراب نامگذاری شد

  5-ایجاد وحدت كامل بین روحانیت شیعه و سنی كه از بزرگترین خدمات آن شهید است كه در طول تصدی مسئولیت بعنوان امام جمعه در این رابطه سمینارهای متعددی در شهرهای مختلف بویژه با حضور برادران اهل سنت تشكیل داد كه اثرات بسیار مطلوبی داشته است

  6-بازسازی مسجد جامع باختران كه از بركت نماز جمعه این مسجد بازسازی كامل شده است

  7-بازنمودن شماره حسابهای متعدد به نام مهاجرین جنگی و جبهه جنگ و بازسازی مناطق جنگی و همچنین كمك به سیل زدگان خوزستان و زلزله كرمان و طبس كه تمام وجوه این شماره حسابها جمع آوری و برای نجات برادران و خواهران آسیب دیده و برادران رزمنده صرف شده است

نقش شهید در دوران دفاع مقدس:

با آغاز جنگ تحمیلی و بسیج همه جانبه مردم و قوای مسلح برای حضور در جبهه و پشتیبانی جبهه های جنگ، آیت الله اشرفی نیز با مهم توصیف كردن مسئله جنگ، در مدت 25 ماه در تمام خطبه های نماز جمعه و مصاحبه ها و پیام های خود به حضور مردم در جبهه ها تأكید می ورزیدند.

شهید محراب، دائماً با حضور در جبهه ها به دیدار رزمندگان می شتافت و مقید بود كه برای آنان سخنرانی كند. و با یكایك رزمندگان مصافحه می كرد و با آنان به گفتگو می نشست و می فرمود: “وقتی به جبهه می روم تا مدتی روحیه ام قوی می شود.”

علی رغم كهولت سن مسافت های طولانی و راه های صعب العبور را به عشق دیدار دلاور مردان جبهه توحید، با وسایل نقلیه نظامی در شرایط دشوار می پیمود. بارها در جبهه های ایلام، قصر شیرین و پادگان ابوذر، گیلان غرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر، سومار حضور یافت و با سخنرانی های دلنشین، به سپاهان اسلام روحیه بخشید. پس از آزادی قصر شیرین به آن شهر سفر كرد و با خواندن دو ركعت نماز شكر در مسجد این شهر،‌ سپاسگزاری خود را به درگاه خداوند به جای آورد.

وجود آن روحانی جلیل القدر در مناطق عملیاتی سبب دلگرمی رزمندگان و باعث شور و شوق بسیار در آنها می گردید. یك بار پس از عزیمت به منطقه جنوب، عازم شهر آزاد شده بستان گردید و زیر بمباران وحشیانه دشمن وارد شهر شد و از آنجا عازم آبادان شد. هنگام آغاز عملیات فتح المبین در دوم فروردین 1361، در قرارگاه حضور یافت و پیشنهاد كرد عملیات به نام حضرت زهرا سلام الله علیها نامگذاری شود

در دومین سفر خود به خوزستان پس از آزادی خرمشهر، عازم اهواز شد و مردم این شهر نماز شكر را به امامت ایشان به جای آوردند. بعداز ظهر همان روز علی رغم مخالفت فرماندهان، وی و امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شدند و پس از ورود به شهر، به مسجد جامع در جمع رزمندگان حضور یافتند و فرمودند:

“امروز یكی از روزهای مهم اسلامی و یوم الله است و از جمله آرزوهای من فتح خرمشهر بود كه بحمدالله من زنده ماندم و این روز را دیدم.”

در شب جمعه هشتم مهر 1361 در منطقه غرب، عملیات مسلم بن عقیل با حضور شهید و تنی چند از مقامات كشوری و لشكری آغاز شد. ایشان در آن شب حال عجیبی داشت و یك لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود و لحظه ای هم به استراحت نپرداخت. نزدیكی های صبح بود كه یك عدد گلوله توپ در نزدیكی چادر ایشان منفجر شد.

فرماندهان جهت ترك آن محل اصرار كردند،‌اما ایشان نپذیرفت و فرمود:

“من از این محل نمی روم و آماده هر گونه مسئله ای هستم، زیرا خون من رنگین تر و جان من عزیزتر از این عزیزان رزمنده نیست. من باید تا پایان عملیات اینجا باشم.” سرانجام شهید محلاتی، عبا و عمامه ایشان را برداشت و بر سر و دوش ایشان گذاشت و عصا را به دستش داده و او را عازم كرمانشاه كرد.

 

در پشت جبهه هم فعالیت های چشگیری داشت كه از جمله آنها افتتاح حسابی در بانك برای جمع آوری كمك های نقدی به جبهه ها بود. حساب دیگری نیز جهت كمك به مهاجران جنگ افتتاح كردند. حساب دیگری نیز جهت بازسازی منطقه گیلان غرب كه به استان كرمانشاه محول شده بود، اختصاص دادند

شهید به مسئله وحدت بین شیعه و سنی اهمیتی فوق العاده می داد و اقدامات ایشان در این زمینه بسیار مؤثر واقع می شد

شهادت آن شهید بزرگوار:

ایشان پس از 80 سال زندگی پرافتخار خود و خدمت به اسلام و قرآن توسط یكی از مزدوران امریكا و منافقین كوردل در ساعت 15/12 ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگی پرافتخارش نه تنها بسته نشد بلكه ورقی دیگر خورد و نامش در صحنه گیتی مانند خورشید برای همیشه می درخشد،‌ روحش شاد و نامش جاویدان باد.

 

 1 نظر

پیام غدیر

22 مهر 1393 توسط صالح

 

برخی بر این باور بودند و گفتند که بعد از پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله، کتاب خدا ما را بس است: «حسبنا کتاب الله».[1] و این یعنی تمسک به یک متن ساکت، بی ‌آنکه به سخنگو و مفسر واقعی آن رجوع شود و نیز به کار بستن قانون اساسی در جامعه بی آنکه فردی آگاه [2]، متولی اجرای آن باشد.

دو کارکرد مهم اجتماعی پیامبر خاتم
این اعتقاد، در عمل، سبب تعطیلی دو کارکرد مهم پیامبر صلی الله علیه و آله در جامعه شد. یکی اینکه او به حکم الهی مبیّن و مفسر آیات قرآن بود تا مردم این قانون اساسی را از او فراگیرند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»[3] ؛ و قرآن را [هم‏] به سوى تو نازل كردیم به خاطر اینكه براى مردم آنچه را كه براى [هدایتشان‏] به سویشان نازل شده بیان كنى.

و دیگر اینکه او متولی اجرای احکام دین، و قوانین قرآن کریم در جامعه بود. آیات ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله بر مردم و الزام مردم به پیروی از دستورات آن حضرت[4] همه بر این اساس استوار است.
این خود نشان می ‌دهد قرآن کریم، بی معلم، رسالت هدایت[5]، و بی ‌متولی، وظیفه ‌ی زدودن اختلاف از جامعه [6] را هرگز آنگونه که باید ادا نخواهد کرد.
برای همین لازم بود آن دو شأن رسول خدا صلی الله علیه و آله ؛ پس از ایشان همچنان در امت اسلامی تداوم داشته باشد. برای همین، عقل حکم می ‌کند پس از او کسی در مسند جانشینی او قرارگیرد که شبیه ‌ترین افراد به آن حضرت باشد، به ویژه در اجرای این دو رسالت؛ هم تبیین کننده ‌ی وحی الهی باشد (قرآن و معارف الهی)، و هم بتواند جامعه اسلامی را به مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله بر اساس آموزه ‌های وحیانی و نه نفسانی اداره کند.

صحیح ترین پاسخ به اساسی ترین نیاز

«غدیر» پاسخ به این نیاز اساسی و جدی جامعه ‌ی بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله تا قیامت بود. در آن روز کسی از جانب خدا - و نه مردم و نه حتی رسول خدا صلی الله علیه و آله - برگزیده و به مردم معرفی شد که شبیه ترین به رسول خدا صلی الله علیه و آله و به منزله ‌ی خود حضرت بود.[7]

بی ‌تردید اگر کسی در امت اسلامی یافت می ‌شد که در این ویژگی ‌ها برتر از آن حضرت بود؛ دست او در دستان پیغمبر صلی الله علیه و آله قرار می ‌گرفت و به مردم معرفی می ‌شد؛ اما شایسته ‌تر از امام علی علیه السلام وجود نداشت. این را هم شیعه نوشته است هم سنی.[8]
بنابراین غدیر یعنی تداوم راه پیغمبر صلی الله علیه و آله و بهره ‌مندی جامعه از برکات علمی و اجرایی وحیانی، و بی ‌اعتنایی به آن (آنگونه که در سقیفه رخ داد) یعنی محروم کردن امت اسلامی از این برکات حیاتی.
دهها سوال بی پاسخ
کسانی که معتقدند پیامبر صلی الله علیه و آله برای بعد از خودش وصیتی نکرد و جانشینی معرفی ننمود و غدیر، مجلس آشتی ‌کنانی بود که به رو بوسی و رفع کدورتها گذشت، باید بگویند که آن برکات حیاتی چه شد؟ امت رها شد تا محروم بماند از معارف وحیانی و بی ‌پاسخ بماند به سوالات متعددی که مطرح ‌می ‌شد و پاسخی برای آن نبود جز در کلام علی و اولاد علی علیهم السلام؟
اگر کتاب خدا ما را بس بود و نیازی به غدیر و اهل بیت وحی علیهم السلام نبود، پس چرا آتش فتنه از همان روز برافروخته شد و با گذر زمان بر شعله ‌هایش افزوده شد؟ و امروز که چهارده قرن از آن بی ‌مهری به غدیر در نشست سقیفه می ‌گذرد با اینکه قرآن با بهترین چاپ و به وفور در میان مسلمان هست؛ اختلاف و کشتار، نفَس امت اسلامی را بریده است؟
مگر قرآن نیامد تا رفع اختلاف کند؟ قلبها را به هم نزدیک کند؟ لامذهبها و پیروان دیگر ادیان و آیین ها را جذب خود کند و همه را زیر پرچم توحید از سعادت دنیا و آخرت بهره ‌مند کند؟ پس کو؟ چرا نشد؟ و هر چه تلاش‌ می ‌کنید نمی ‌شود که هیچ، محصول کار شما آب به آسیاب دشمن می ‌شود؟ چرا؟
پاسخ این است که کتاب خدا ما را بس نیست؟|

قرآنِ نوشته بر پوست در کنار مرجعیت علمی و عملی

امت اسلامی نیازمند به غدیر است و باید دل و جان ببندد به «حدیث ثقلین» که قرآن و اهل بیت وحی علیهم السلام را به هم پیوند زده است. با غدیر است که کشتی دین، ناخدایی شایسته می ‌یابد که می ‌تواند کشتی نشستگان را سلامت به ساحل نجات برساند.
غدیر به ما می ‌آموزد که دین باید متولی ‌ایی داشته باشد دانشمند، که توان پاسخگویی به هر نوع سوالی را داشته باشد و سوالی را بی ‌جواب نگذارد، و هم مدیر که قدرت سامان بخشیدن به نظام سیاسی اجتماعی جامعه در او باشد.

پی نوشت:

1) این سخنی است که اولین بار، خلیفه دوم بر زبان راند. ر.ک به صحیح بخاری ح 3052، 3168، 4431 و صحیح مسلم، ح20، 1637.
2) در دو روایت که اهل سنت نقل کردهآ‌اند ابوبکر (اولین کسی که بر مسند خلافت رسول خدا (ص) تکیه زد) و نیز عمر(خلیفهآ‌ی بعد از او)، معنای واژه ی قرآنی «أبّا» را نمیآ‌دانستند (الدر المنثور فی تفسیر المأثور 6/317) تا چه رسد به احاطه علمی به معارف گسترده و عمیق قرآن کریم.
درست است كه بسیارى از دانشمندان اهل سنت از این دو حدیث نتیجه گرفته‏اند كه هیچكس نباید در مورد مسائلى كه آگاه نیست، مخصوصا در كتاب اللَّه، سخنى بگوید، ولى بالآخره جاى این سوال باقى است كه چگونه كسى كه به عنوان پیشوا و خلیفه مسلمین مى‏خواهد حكومت كند از مفهوم لغتى كه در متن قرآن مجید آمده و چندان پیچیدگى ندارد آگاه نباشد؟ اینها همه دلیل بر این است كه باید در هر عصر و زمان رهبرى الهى در میان مردم بوده باشد كه از تمام مسائل شرع آگاه و از هر اشتباه و خطایى مصون و معصوم باشد. تفسیر نمونه، 26/152
3) نحل/44
4) نساء/59
5) «الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ» بقره/185
6) «مَا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَین لهمُ الَّذِى اخْتَلَفُواْ فِیهِ» نحل/64
7) با استناد به آیه ‌ی مباهله (آل عمران/61) ثابت می ‌شود امیرمومنان علیه السلام به منزله ‌ی جان پیغمبر صلی الله علیه و آله است.
8) ر.ک به کتاب «افضلیة الامام علی علیه السلام علی الصحابة»، انتشارات مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام.

 

 نظر دهید »

شعر غدیر

20 مهر 1393 توسط صالح

 

چه صدایی ست كه احساس مرا می خواند                             مثل آواز حرا سمت خدا می خواند

چه شگفت است كه باران صدا می بارد                                 واژه در واژه غزل های رها می بارد

واژه ها طعم اهورایی كوثر دارد                                         وحی می بارد و حس خوش باور دارد

باور این است كه تا قافله ها برگردند                                    واجب اینجاست همه نافله ها برگردند

شد مقدر كه رسالت به ولایت برسد                                     دین شكوفا به درختی كه نهایت برسد

دین شكوفا برسد آینه لبریز شود                                          عشق در ذوق غدیر عاطفه انگیز شود

دستی از سلسله ی نور به بالا برسد                                      اوج “من كنت” به سرشانه ی مولا برسد  

” هركه مولای من اویم…” و محمد می گفت                          نور از نور هر آیینه مجدد می گفت

پیش از این گفت نه یك بار ولی نشنیدند                                 هر چه با صوت رسا گفت علی، نشنیدند

ولی امروز غدیر است و شنیدن جاریست                              همه جا زمزمه ی روشن دیدن جاریست

و شنیدیم نبی گفت علی تان مولاست                                     و پس از این، نفَس سبز ولی تان مولاست

یازده مرتبه این نور سفر خواهد كرد                                     نسل ها را نفسی تازه خبر خواهد كرد

كه غدیر آمده تا جاری كوثر باشد                                         چهارده آینه گسترده ی باور باشد

باور این است كه هر لحظه ولایت با ماست                            از غدیری كه نفس های هدایت با ماست

باز ای همنفسان حس شكوفا دارم                                          بویی از پیرهن یوسف زهرا دارم

ناگهان می رسد آن ماه كه هستی با اوست                               خم سربسته ی راز است كه مستی با اوست

 مست مهدی شده ام ساز سكوتی بزنید                                   در غدیری كه شكوفاست قنوتی بزنید                  خلیل عمرانی

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

حجرات

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس